طَلَبتُ فَراغَ القَلبِ فَوَجَدتُهُ في قِلَّةِ المالِ.آسايش دل را جستجو کردم و آن را در کمي مال و ثروت ديدم
دَعْ مَا يُرِيبُكَ [إِلَى مَا لَا يُرِيبُكَ]، فَإِنَّ الْحَقَّ طُمَأْنِينَةٌ وَ الْكَذِبَ رِيبَةٌ
آنچه تو را به شك و ترديد مى اندازد رها كن و به سراغ آنچه تو را به شك و ترديد نمى اندازد برو؛ زيرا خوبى مايه آرامش و دروغ مايه تشويش و دودلى است.
حُسْنُ الْخُلْقِ فى ثَلاثٍ: اِجْتِنابُ الْمَحارِمِ وَ طَـلَبُ الْحَلالِ وَ التَّـوَسُّعُ عَلَى الْعِيالِ؛
خوش اخلاقى در سه چيز است: دورى كردن از حرام، طلب حلال و فراهم آوردن آسايش و رفاه براى خانواده.
اَرْوَحُ الرَّوْحِ اَلْيَأسُ مِنَ النّاسِ؛
بهترين راحتى و آسودگى، بىتوقعى از مردم است.
اَلصِّدقُ طُمَأْنينَةٌ وَ الْكَذِبُ ريبَةٌ ؛
راستگويى [مايه] آرامش و دروغگويى [مايه] تشويش است.
اَلزُّهدُ فِى الدُّنيا الراحَةُ العُظمى؛
بى رغبتى به دنيا، بزرگترين آسايش است.
اَلرَّوْحُ وَ الرّاحَةُ فِى الرِّضا وَ الْيَقينِ وَ الْهَمُّ وَ الْحَزَنُ فِى الشَكِّ وَ السَّخَطِ؛
خوشى و آسايش، در رضايت و يقين است و غم و اندوه در شكّ و نارضايتى.
مَنْ وَجَدَ هَمّا وَ لا يَدرى ما هُوَ فَلْيَغْسِلْ رَأْسَهُ؛
هر كس غمگين شد و علت آن را ندانست، سر خود را بشويد.
مَنْ وَثِقَ بِاَنَّ ما قَدَّرَ اللّهُ لَهُ لَنْ يَفوتَهُ اسْتَراحَ قَلْبُهُ؛
هر كس اطمينان داشته باشد كه آنچه خداوند برايش تقدير كرده است به او مى رسد، دلش آرام مى گيرد.
تَوَقُّعُ الْفَرَجِ اِحدَى الرّاحَتَيْنِ؛
انتظار گشايش، يكى از دو آسايش است.
مَنْ أَعْرَضَ عَنْ مُحَرَّمٍ أَبْدَلَهُ اللّهُ بِهِ عِبادَةً تَسُرُّهُ؛
هر كس از حرام دورى كند، خداوند به جاى آن عبادتى كه او را شاد كند نصيبش مى گرداند.
عَلَيْكُمْ بِالزَّبيبِ فَإِنَّهُ يَكْشِفُ المِرَّةَ وَ يَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يَذْهَبُ بِالإِعْياءِ وَ يُحَسِّنُ الْخُلْقَ وَ يُطَيِّبُ النَّفْسَ و َيَذْهَبُ بِالْغَمِّ؛
شما را سفارش مى كنم به خوردن مويز، زيرا صفرا را برطرف مى كند، بلغم را از بين مى برد، اعصاب را قوى، خستگى را دور، و اخلاق را خوب مى كند، و به روح آرامش مى بخشد و غم را مى برد.
حُرِمَ الْحَريصُ خَصْلَتَيْنِ و َلَزِمَتْهُ خَصْلَتانِ: حُرِمَ القَناعَةَ فَافْتَقَدَ الرّاحَةَ و َحُرِمَ الرِّضا فَافْتَقَدَ الْيَقينَ؛
حريص از دو خصلت محروم و با دو خصلت همراه است: از قناعت محروم است و در نتيجه آسايش را از دست مى دهد، از راضى بودن محروم است، در نتيجه يقين را از دست مى دهد.
اَهْنَى الْعَيْشِ اطِّراحُ الْكُلَفِ؛
گواراترين زندگى، رها كردن تكلّفها (تجمّلات) است.