نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    41   42   43   44   45    >>    >
 
گاهي چشماتو باز مي کني مي بيني ..//

تنها هستي کسي پيشت نمونده ..//

فکر مي کني تنها رهات کردن اما ..//

فقط کافيه فکر کني خدا کنارته ..//

همين برات کافيست .!//
وقتي از همه گريزان شدي و تنها ..//

فکر کن خدا خواسته باهت خلوت کنه ..//

همه رو رد کرده که فقط خودت باشي و خودش ..//

يواش سرتو بزار رو زانوي رحمتش ..//

بدون که با او بودن بهتر از با همه بودنه ..//

به اميد ديداري دوباره
گاهي انقدر غرق آرزوهاي ..//

خود مي شويم که ..//

فراموش مي کنيم خود ..//

آرزوي کسي هستيم .!//
بيا تا برايت بگويم ..//

چه مي کشد آنکه غريب است ..//

در ازدحام آشنا و در ازدحام بي کسي ..//

فرياد زنم خدايا جانم بر لب آمد ..//

از اينهمه ملامت اما ..//

سکوت من دوباره در ازدحام بي کسي ..//

باشد حديث ديگري..//
خسته از نامردي ام از مرغ شب تنهاترم ..//

آنقدر تنها که کسي جز غم نباشد باورم ..//
+ ناصر 
چــــه کسي ميگويد ؟

! "جاذبه رو به زمين است "

من کساني ديدم که فارغ از هر کششي

رفته اند تا بالا ، تا اوج

؛ آري جاذبه

رو به خـــــداست...
+ ناصر 
گاهي دلگرمي يک دوست معجزه اي ميکند که گويي خدا در کنار توست

مهدي جان !
دردهاي زيادي است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج مي شود.
جمعه ها دم غروب وقتي آسمان از اندوه نيامدنت
دوباره مثل صدها سال ديگري که خون گريسته است
اشک سرخ مي بارد به خود مي گويم :
" آقايم باز هم نيامد....."

درست جمعه ها ، وقتي قلبم و قلب همه از تنگي فراغت
مثل لاله اي که زير پا لگد شود چروکيده و
رنجيده مي شود با خود مي گويم
اين درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهيب مي زنم که

** او خواهد آمد **و آنگاه از ديدگانم قطره اي اشک مي چکد و از
سوزان ترين پرده اندوهم مي گويم :
مهدي جان درست که من بدم و لايق تو نيستم امّا ...

دوستت دارم

مهدي جان:
به جز دستهاي پر قدرت تو راهي نيست
که قلب پر از فراموش من از نام پر از حيات تو آکنده شود و مي دانم ،
مي دانم مهرباني تو را آن قدرت هست که قلبم را چنان
وسعتي بخشد که از محبت تو سيراب شود.
آقاي من کرم کن و بر من بتاب ...


خدايا بحق اباعبدالله الحسين و دل غمديده حضرت زينب

مارو از منتظران و ياران و سربازان مولا

و

شهيد رکابشون

قرار ده

آمين

جمعه ها از پي هم ميگذرن

آروم و بي سر و صدا

بدون اينکه منو و شماها بفهميم

تا اينکه غروب ميشه و

يه حسي بهم دست ميده

حس غريبي و دور افتادگي

حس دلتنگي

حس چشم به راهي

خوب که فکر ميکنم تازه يادم ميفته که

بـــــــــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــــــا ...

بدو بدو ميرم در خونه دلمو باز ميکنم

يه يادداشت ميبينم

آمدم نبودي ...

ببخش اين تغافل را پدرم ...

دلم ميخواد ببينمت نگو نميشه

ميخوام بمونم پيش تو برا هميشه

دل شده تنگ کربلا نگو نميشه

خودم زدم به دست خود تيشه به ريشه

اگه بشه يه بار تو رو آقا ببينم

تو خيمه ي قشنگ تو پيشت بشينم

ميخوام يه بار از کف پات بوسه بچينم

برا چنان بوسه اي اونجا بميرم ...

سلام دوست عزيز ومهربونم متاسفانه صفحه مر بوط به پيامها باز نمي شي گويا رمز عبور ميخواد
در دردها دوست را خبر نکردن ..//

خود يک نوع ..//

از خود گذشتن است ..//
 <    <<    41   42   43   44   45    >>    >