نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    71   72   73   74   75    >>    >
 

يا ابا عبدالله (ع)

دارد به دل صلابت کوه شكيب را

از لحظه اي كه بوسه زده زخم سيب را

با اقتدار فاطمي خود رقم زده

در کربلا حماسه‌ي أمن يجيب را

يوسف رحيمي

اي شاه عالمين به داد دلم برس
کشتي مرا حسين به داد دلم برس

دربازکن وگرنه دلم آب ميشود
کم ناز کن وگرنه دلم آب ميشود

اي کاش حاجتم به دعايت روا شود
اي کاش خاک من حرم کربلا شود

يا ابا عبدالله (ع)

آمدم از سفر و جز غمم احوال نبود

اين چهل روز کم از غصه چل سال نبود

با سرت بودم و فکر بدن ات مي کُشتم

کاش آنروز نمي ديدم و پامال نبود

مهدي صفي ياري

يا زينب کبري (س)

وقتي كه رفت معجـر زينب كبـود بود

وقتي رسيـد ، گيسـويـش اما سپيـد بود

جاي تمام دختـركـان تازيـانـه خورد

طوري كه زنده ماندن زينب بعيد بود

ياسر حوتي

يا ابا عبدالله (ع)

صداي خواهري مي آيد انگار

غريب مضطري مي آيد انگار

بجاي مادري مي آيد انگار

حسين ديگري مي آيد انگار

يا زينب کبري (س)

زينب از سوي شام برگشته

يابه بيت الحرام برگشته

پي عرض سلام برگشته

وه چه بااحترام برگشته

يا ابا عبدالله الحسين (ع)

بيشتر بُرد آن کسي که بيشتر پيشَم نشست

تا زماني که تو بنشستي نشستن واجب است

بعد زهرا خواهرت خير النساء عالم است

پس کنيز خواهرت بودن به هر زن واجب است

سينه اش بيت المحبت خانه اش بيت البکاء

احترامش بر ملائک هم يقيناً واجب است

قسمتي از خاک زير پات را برداشتم

هر سحر بوسيدن اين خاک بر من واجب است

علي اکبر لطيفيان

براي هر بلا آماده بودم
چو کوهي روي پا استاده بودم
اگر قرآن نمي خواندي برايم
کنار نيزه ات جان داده بودم
حسينم واحسين گفت و شنودم
زيارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ويرانة شام
دعا مي خواندم و ياد تو بودم
سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم براي دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم اين که بودم خواهر تو
گرچه اين بار به دوش همگان سنگين بود
آنچه گفتيم و شنيديم براي دين بود
و آنچه پنداشت عدو تلخ به ما شيرين بود
ارث ما بود شهادت، شرف ما اين بود
"ميثم" ابيات تو چون شعلة ظالم سوزند
تا خدايي خدا حزب خدا پيروزند

اي کربلا به قافله کربلا ببين
حال مسافران به درد آشنا ببين
ما زائران خون خداييم کربلا
بر کاروان زائر خون خدا ببين
سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست
احوال ما ز وضع پريشان ما ببين
من زينبم که درد چکد از نگاه من
در هر نگاه شعله چندين بلا ببين
رويم کبود و دست کبود و بدن کبود
ياس کبود گر که نديدي مرا ببين
اطفال را به گردن و بازو و دست و پا
آثار تازيانه و بند جفا ببين
هر يک کنار قبر شهيدي کند فغان
هر بلبلي کنار گلي در نوا ببين
از سجده هاي نيمه شب و خطبه هاي روز
بشکسته ايم پشت ستم را بيا ببين
هر جا کنند فتح، گذارند يک سفير
وين رسم تازه نيست، بود هر کجا ببين
ما نيز بر رقيه سپرديم کار شام
تا او کند سفارت عظما به پا ببين

شاميان روز ورودم همگي خنديدند
سر هر کوچه به دور سر تو رقصيدند
عيد بگرفته همه جامة نو پوشيدند
ليک با زلزلة خطبة من لرزيدند
گرچه باران بلا ريخت به جانم در شام
کار شمشير علي کرد زبانم در شام

دشمنان از سر کويت به شتابم بردند
بعد کوفه به سوي شام خرابم بردند
به اسارت نه که با رنج و عذابم بردند
با سر پاک تو در بزم شرابم بردند
شام را سخت تر از کرببلا مي ديدم
سر خونين تو در طشت طلا مي ديدم
روزها هر چه زمان مي گذرد روز تواند
ظالمان تا ابد الدهر سيه روز تواند
اهل بيت تو همه لشکر پيروز تواند
که پيام آور فرياد ستم سوز تواند
سرکشان يکسره گشتند حقير تو حسين
شام شد پايگه طفل صغير تو حسين
 <    <<    71   72   73   74   75    >>    >