آقا اجازه ، دل زده ام از تمام شهر
بي تو دلم گرفته از اين ازدحام شهر
آقا اجازه ، دست خودم نيست خسته ام
در درس عشق من صف آخر نشسته ام
در اين کلاس ، عاطفه معنا نمي دهد
اينجا کسي به پاي تو برپا نمي دهد
يعني نمي شود که ببينم سحر رسيد ؟
درس غريب غيبت کبري به سر رسيد
آقا اجازه ، بغض گرفته گلويمان
آنقدر رد شديم که رفت آبرويمان
استاد عشق ! صاحب عالم ! گل بهشت!
بايد که مشق نام تو را تا ابد نوشت
يک روز ميرسد که بگويند ز آسمان
آن مرد آمده است ، کجائيد عاشقان ؟
آن مرد آمده است که باران عطا کند
تا اين کوير غم زده را کربلا کند
آقا اجازه ، مادر پهلو شکسته ات
آيا شود که گوشه چشمي به ما کند ؟
اللهم عجل لوليک الفرج