نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    66   67   68   69   70    >>    >
 
هستن الحمدالله ........
هنوز مردايي كه
وقتي نگاشون به غريبه دلربايي افتاد ،
وقتي صداي نازک و دلفريب يه غريبه رو شنيدن،
وقتي يه غريبه لوندي و عشوه گري کرد ،
يا وقتي بهشون اجازه ورود به حريمشو داد ...
سرشونو بندازن پايين و بگن ؛
مرا عهديست ...............
با جانان
الله الله الله الله الله الله الله الله الله هرچي از الله ميشه غيراز الله نميشه براي9 نفر بفرست جون خودم فردا خبر خوبي بهت ميرسه
براي نام خدا استخاره نكن حقيقت داره.
///////////////////////////////////////////////////////////////////////
حال کن 9 نفرررررررررررررر
با سلام پيشاپيش ميلاد امام زمان بر شما مبارک --موفق باشيد

مهديا منتظرانت همه در تاب و تبند / همه ي اهل جهان، جمله گرفتار شبند
چو بيايي غم و ظلمت برود از عالم / شاد گردد دل آنان که گرفتار غمند . . .
+ مشق مهــــــــر 
????????????????????????????

??????????????????????

?????????????????

?????????

سلام و عرض ادب[گل]

¦:-**-:¦:-*¦:-**-:¦:-*¦:-**-:¦:-*:-**-:¦:-*

*-:¦:-*اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي*-:¦:-*

*-:¦:-*دل بي تو به جان امد وقت است که بازآيي*-:¦:-*

*-:¦:-*مشتاقي ومهجوري دور از تو چنانم کرد*-:¦:-*

*-:¦:-*کز دست ببايد شد پايان شکيبايي*-:¦:-*

*-:¦:-**-:¦:- *-:¦:-**-:¦:- *-:¦:-**-:¦:-

?????????

?????????????????

??????????????????????

????????????????????????????


ميلاد حضرت مهدي(عج) پيشاپيش برشما مبارکباد[گل][گل][گل]

+ گــــــــــــل رز 
+ گــــــــــــل رز 
امدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوي تو مي دوند هان! اي تو هميشه در ميان
در چمن تو مي چرد آهوي دشت آسمان
گرد سر تو مي پرد باز سپيد کهکشان
هر چه به گرد خويشتن مي نگرم در اين چمن
آينه ضمير من جز تو نمي دهد نشان
اي گل بوستان سرا از پس پرده ها درآ
بوي تو مي کشد مرا وقت سحر به بوستان
اي که نهان نشسته اي باغ درون هسته اي
هسته فرو شکسته اي کاين همه باغ شد روان
آه که مي زند برون از سر و سينه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو مي کشد کمان
پيش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم مي شنويم بوي جان
پيش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
آمدنت که بنگرم، گريه نمي دهد امان...
تو نيستي
و انسان به طرز غريبانه اي عريان مي شود
و تمام لحظه هاي شنيدن، کر...
«تو نيستي»
الفباي معصومانه اي است
در کالبد مسخ دفترمان جاري...
دنيا
آبستن کودکان عصيان
و عرصه بي دريغ پاييز گونه اي است
که زانوان سبز آزادي را
بارها زمين مي زند
طنين آمدنت مگر
به سرودي بلند بدل کند
هجاي سست عدالت را
سال ها ايستاده ايم
به بدرقه شانه هايت
در رواق هايي بي حوصله
و تو نيستي...
دلم مثل غروب جمعه ها دارد هوايت را
کجا واکرده اي اين بار گيسوي رهايت را؟
کجا سر در گريبان بردي و ياد من افتادي
که پنهان کرده باشي گريه هاي هاي هايت را
خيابان «ولي عصر» بي شک جاي خوبي نيست
که در بين صداها گم کني بغض صدايت را
تو هم در اين غريبستان وطن داري و مي داني
بريده روزگار بي تو صبر آشنايت را
نسيمي از نفس افتاده ام از نيل ردّم کن
رها کن در ميان خدعه ماران عصايت را
نمي خواهم بجنگم در رکابت... مرگ مي خواهم
به شمشير لقا از پي بخشيدم عطايت را
فقط يک بار از چشمان اشک آلود من بگذر
که موجا موج هر پلکم ببوسد جاي پايت را...
... گل امّيد را در روز بي خورشيد خيري نيست
شب است و مي کشي روي سر دنيا عبايت را
چه جمعه اي... چه غروب غريب و دلگيري...
چرا سراغي از اين جمعه ها نمي گيري؟
مسافري که هنوز و هميشه در راهي!
کجاي راه سفر مانده اي به اين ديري؟
به پيشواز تو آغوش زندگي جان داد
بيا پياده شو از اين قطار تأخيري...
چقدر پير شدي روي گونه هايم اشک!
تو سال هاست که از چشم من سرازير...
چقدر ماندي در بند انتظار اي دل!
شدي شبيه ديوانگان زنجيري...
چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است
چطور از غم دوري او نمي ميري...

زهى خجسته زمانى که يار باز آيد
به کام غمزدگان غمگسار باز آيد
به پيش خيل خيالش کشيدم ابلق چشم
بدان اميد که آن شهسوار باز آيد
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگويم و سر خود چه کار باز آيد
مقيم بر سر راهش نشسته ام چون گرد
بدان هوس که بدين رهگذار باز آيد
دلى که با سر زلفين او قرارى داد
گمان مبر که بدان دل قرار باز آيد
چه جورها که کشيدند بلبلان از دي
به بوى آنکه دگر نوبهار باز آيد
ز نقش بند قضا هست اميد آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار باز آيد

???بگذار بگويمت دلم غم دارد / يک عالمه اشک و آه و ماتم دارد

عجّل بظهور، عصر آدينه ها / اي يوسف فاطمه تو را کم دارد . . .يا مهدي

از عشق تو گفتيم و نمک گير شديم

تا ساحل چشمان تو تکثير شديم

گفتند غروب جمعه خواهي آمد

آنقدر نيامدي که ما پير شديم

تا کي دل من چشم به در داشته باشد ؟

اي کاش کسي از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوي نفس توست

از کوچه ما کاش گذر داشته باشد

در تمناي نگاهت بي قرارم تا بيايي

من ظهور لحظه ها را مي شمارم تا بيايي

خاک لايق نيست تا به رويش پا گذاري

در مسيرت جان فشانم گل بکارم تا بيايي

يا مهدي ادرکني

 <    <<    66   67   68   69   70    >>    >