یرای شهید سید مجتبی حسینی و تنها دخترش سیده فاطمه
تو را دشمنان این انقلاب شهید کردن
دختر معصوم تو چشم انتظار است
اگر بودی طاقت نمی آوردی ، میدیدی
که فاطمه اینچنین از درد تو میشکست
سید مجتبی عکس تو تمامه شهر را پر کرده
تمامه شهر تو را میشناسند از شهامت
تو آنقدر پاک بودی، آنقدر پاک
که رسیدی به مقام والای شهادت
سید نگاه بی اندازه دخترت قد کشیده
او با افتخار نام تو را صدا میکند
تو در کنار او هستی کنار او
فاطمه تو را در خواب خود پیدا میکند
تو در بهشت کوچک او زنده ایی
و تو را فراموش نخواهد کرد
تمامه مردم به یاد تو هستند سید
باید مثل تو مرد بود، مثل تو زندگی باید کرد
باراک اوباما
چطور دلت راضی شد با تنها دختر
شهید سید مجتبی حسینی
این کار را بکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان عج.... صلوات
از طریق لینک زیر به آهنگ
هوای حرم رای دهید
بیست و چهارمین یادواره 165 شهید
گلزار سبد نظام الدین و 28 شهید منظقه پل سه تیر
نظر مراجع عظیم الشأن درباره حجاب برتر
رهبر فرزانه انقلاب :
من می گویم چادر، هم بهترین نوع حجاب است
و هم یک نشانه ملی ماست که منافاتی با هیچ
نوع تحرکی از زن ندارد. اگر واقعا کار اجتماعی و
کار سیاسی و کار فکری به معنای تحرک باشد،
لباس رسمی زن می تواند چادر باشد که
بهترین نوع حجاب است.
( فرهنگ و تهاجم فرهنگ، ص2-261 ) .
حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی :
سزاوار است که خانمها از چادر استفاده کنند.
چون چادردر کشور اسلامی ایران از مظاهر و
شعایر اسلام می باشد و با حفظ این شعار
رسمی سعی کنند بانوان محترم حرکت
دشمن علیه حجاب برتر را خنثی کنند.
حضرت آیت الله العظمی سیستانی:
چادر حجاب برتر است و سزاوار نیست زن
های مومن بدون چادر وارد جامعه شوند.
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی :
چادر بهترین پوشش برای خانمها است چون
تمامی مفاتن بدن را می پوشاند. خانمهای مسلمان
باید آداب و سنن اسلامی را در لباس پوشیدن
مراعات کنند و از تجددگرایی مضر پرهیز کنند
حضرت آیت الله العظمی بهجت:
چادر حجاب پسندیده است
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی:
بی شک چادر حجاب برتر است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله ) فرمودند :
چه خوب فرزندانی اند دختران محجوب
دانشگاه واحد ساری
سیما رمضانیان ( خودم )
ریس دانشگاه ساری و خودم
استاد دانشگاه
استاد دانشگاه
استاد دانشگاه
خودم و دوستام
خودم و دوستام
خودم و دوستام
استاد دانشگاه و خودم قسمت چپ اولی
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج) ..... صلوات
خاطرات سبزقشنگ من در سال 1388
انگیزه وبلاگ نویس شدن من :
سال 1388یک حس و علاقه شدیدی به امام زمان (عج) پیدا
کرده یودم. دوست داشتم درباره امام زمان (عج) بیشتر بدونم
هر چند با انتشارات قم که فطلنامه علمی _ تخصصی ویژه
مربوط به امام زمان (عج) را منتشر می کرد اشتراک داشتم
هر سه ماه برام فطلنامه می فرستاند.
چون مطالب کناب تخصصی بود کمی که می خواندم سردرد
می گرفتم.با خودم گفتم خدایا آیا جای دیگه ای هست که درباره
امام زمان (عج) شعر یا مطالب یا اس ام اس بنویسند. یک مدت در
فکر همین بودم تا اینکه خداوند یک راه خوبی را به من نشان دا.د.
اون راه خوب اینه :
من به برنامه های آموزشی خیلی علاقمند هستم.بیشتر
بر نامه های آموزشی تلویزیون را نگاه می کنم.چون مدرک
کامیوتر داشتم برنامهای مربوط به آموزش کامپیوتر را می دیدم.
در آن سال چون گیرنده دیجیتال نبود فقط تلویزیون مازندران ،7
شبکه بیشتر نمی گرفت من علاوه بر شبکه مازندران ، شیکه
گرگان را هم می دیم. در آن سال شبکه گرگان برنامه ای مربوط
به آموزش کامیوتر داشت من گاهی اوقات اون برنامه را دنبال می
کردم.آن مربی آخر هر درسش سایت مسجد جمکران را تبلیغ
می کرد.بعد از دیدن چند بار تصمیم گرفتم سایت مسجد جمکران
را بنویسم و داخل سایت مسجد برم . وارد سایت شدم دیدم سایت
اون خوبه بار اول یک شعر فرستادم روز بعد دیدم کامنت منو توی
سایت گذاشت علاقمند شدم . هفته سه یا چهار بار شغر
می فرستادم مدیر سایت مسجد جمکران توی سایت
مسجد می گذاشت تصمیم گرفت عضو خادم افتخاری
امام زمان (عج) بشم خوشبختانه عضو خادم افتخاری امام
زمان (عج ) شدم چند سال عضو بودم و خیلی فعال هم بودم .
یک شب خواب عجیبی دیدم خواب دیدم امام خمینی (ره)
به من گقت هر متن ، شعر، پست مربوط به من را توی سایت
مسجد جمکران می نویسی در آن دنیا قلبم می تپد .
می ترسم ار آن روزی که شعر یا مقاله تو را سیاسی کنند
من توی اون دنیا نیستم از تو دفاع کنم.
من خیلی ترسیدم علاقم من نسبت سایت کمتر شده بود .
یک روزی دیدم سایت مسجد غیر فعال شد گفتند می خواهند
قالب وبلاگ را عوض کنند و کمی آن را تغیر دهند بعد از چند روزی
سایت مسجد فعال شد دیم 7 و 8 نفری که چند سالی عضو سایت
بودیم همه اسامی را نوشتند جز من هر چه نگاه کردم اسم خودم
را ندیدم گفتم شاید شرایط سنی داشته باشد سن اونها را نگاه
کردم دیدم بالاتراز سن من هم بودند خیلی ناراحت شدم
کمی گریه کردم گریه من به خاطر این بود که اعضای مسجد
واقعا نفهمیدند که من در طی این چند سال چقد پول اینترنت
و عمرم را و قت صرف این مسجد کردم
تنها چیزی که منو آرام کرد این بود که خودم خادم افتخاری
امام زمان (عج)شدم خواستم به صورت افتخاری براش کار کنم
چون نه خوابی دیده بودم نه کسی چیزی به من گفته بود
خواهرم گفت ناراحت نشو من برات یک وبلاگ درست می کنم
شخصی هر چه خودت دوست داری درباره امام زمان (عج) بنویس
شش ماه اول انگار کسی دوست نداشت من وبلاگ داشته باشم
هر ماه رمزم را پیدا می کرد خیلی اذیت شدم ولی با عتایت
خدا و حضرت ابوالفضل فردی که اذیت می کرد توسط
حضرت ابوالفضل (ع) رام شد آخرین بار با گریه عذر خواهی
کرد و حدود 40 تا اس ام اس درباره حضرت ابوالفضل
(ع) برام کامنت گذاشت باور کردنش برام مشکل بود ولی
الان خوشبختانه سه تا وبلاگ ارزشی خیلی فعالی دارم به نامهای :
1- حضرت مهدی (عج)............ دلتنگتم
2- نگین شهدای قائم شهر
3- علمداران منتظر = که یک وبلاگ گروهی
این بود انگیزه وبلاگ نویس شدن من................
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان عج....... صلوات
شعر زیبا درباره روز تولدم
شعر زیبا درباره روز تولد م
19 خرداد چه روزی میشه
روز تولد منه دوباره
اما برام کناره این همه سال
امساله که یه عطر و بویی داره
امساله که وقت تولد من
یه عطر نرگس میپیچه کنارم
وقتی دارم فوت میکنم شمع هارو
فقط یه آرزوی کهنه دارم
یه آرزو واسه ظهورت آقا
یه آرزو از ته قلب خسته ام
روز تولد منه نگام کن
چند تا دخیل توو روز جمعه بستم
روز تولد منه وقتیکه
آقا ظهور کنی بیای به اینجا
این همه ساله اسمتو می برم
19 خرداده نگام کن آقا
روز تولد تو میشه امروز
اما کسی نیس شمع هارو فوت کنه
چند ساله میشی؟ چند ساله که دنیا
فقط باید باشه و سکوت کنه؟
مهدی جان «عج»
مهدی جان «عج» روز 15 ( نیمه شعبان ) روز شگفتن توست
روز ی که تمام فرشته ها و تمام ستارگان آسمان به اذن خداوند
تمام آسمان را گل باران و نور افشانی می کنند به همین مناسبت
من 1180 گل سرخ تقدیمت می کنم و 15 ( نیمه شعبان ) را
عاشقانه و از صمیم قلب تبریک می گویم و عاشقانه در انتظار
فرجت هستم
و به اندازه تمام ستارههای آسمان و گلهای روی
زمین عاشقانه دوستت دارم و برای سلامتی و فرجت دعا
می کنم.
به امید ظهور فرجت 1180 شمع را روشن می کنم
و منتظرت می مانم به خدای لیله القدر می سپارمت و سبد
سبد گل نرگس و گل یاس چشم براهی میکنم .
کاش می شد خدای لیله القدر
روزی اجازه ظهورت را می داد
به امید آن روز
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان عج.......... صلوات
شعر زیبا درباره تولد امام علی (ع)
شعر زیبا درباره تولد امام علی (ع)
کودکی در کعبه دنبا آمده
آسمان ها و زمین شاد می شود
امروز دل من از غم و غصه
از گریه و درد آزاد می شود
امروز، روز خوشی است و پایکوبی
کودکی به دنیا آمده که خدا
او را دوس دارد بسیار
مردی که مهربان است و رئوف
در زمانه دِگر نشود تکرار
امروز روز اوست ، روز خوبی
روز خندیدن و شادی و پایکوبی
امروز روز اوست ، چه روز شادی
دنیا خوشحال است که به اوعلی را دادی
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان عج.......... صلوات
( لبخند دختر زیبای من............)
( لبخند دختر زیبای من .......)
ای گل زیبای من
ای ماه ترین ، ماه من
فاطمه ، دختر نازنین
عطر دستان تو بوی پدرت را میدهد
بوی عطر نرگس ، بوی سرزمین عشق
تو ای زیبا ترین گل
پدرت در خاطره ها ماندگار شد
پدرت را بخاطر بسپار
بوی یاس ، بوی شیرین شهادت
پدر تو ، نماد مردانگیست ، نماد شهادت
فاطمه دختر زیبای من
بخند ، بخندو نام پدرت را فریاد بزن
نام سید مجتبی را، نام پدرت را
نام سرزمینت را داد بزن
بخند ، بخند دختر زیبای من
برای سلامتی و تعجیل فرج اقا زمان عج ............ صلوات
( شهدای شب قدر ....)
خیس گریه شد سجاده ام / وقتی درد دل کردم
وقتی بغض دلتنگیمو / تو آغوش خدا ول کردم
یادم افتاد ، بی تو / گذر این روز های کبود
روز هایی که تنها آرزوم / ظهور و دیدن تو بود
نذر هر ساله ام شب قدر / دعاهای وقت سحر
جمعه های که نیومدی / میخوابیدم با چشم تر
کاش بودم تو جبهه ها / کاش منم میشدم شهید
قلب منم مثل اونا / به زیر پاهات میرسید
کاشکی منم مثل اونا / عاشقی رو یاد بگیرم
سر بند یا مهدی ببندم / واسه دفاع از تو بمیرم........
زندیگی نامه شهید مسعود صادقی
( مسعود صادقی یکی از شهدای مسجدابوالقضل پل سه تیر قام شهر )
در مهر ماه سال 1348 خداوند سبحان در یک خانواده ای
که رشید در عمق مذهب شیعه جعفری و از پیروان سالار
شهیدان امام حسین ع بوده هدیه ایی را از سوی
آسمان در سحر گاه روز دوشنبه حوالی یکی از محلات
قائمشهر به ارقمان اورده و نوزادی چشم به جهان گشوده
و شور و شعف تمامی وجود خانواده را در بر گرفت.
در سال 1367 با پایان رسیدن جنگ تحمیلی با توجه
به اینکه در ایام دفاع مقدس حضور نداشته و همیشه
خود را سرزنش میکرد.
که چرا در سنی نبوده که در جنگ شرکت داشته باشد
تصمیم به ازدواج گرفته .
و با دختر عموی خودش تشکیل یک زندگی جدید را
آغاز مینماید و بعد از ازدواج با اسرار زیادی خود
را برای خدمت مقدس سربازی اماده کرده . و بعد
از چند صباحی زندگی مشترک عازم اموزش در
ارگان مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مهیا
سازد و بعد از طی دوران اموزش علی رغم شرایط
اماده بود برای خدمتش در پشت جبهه هیچ وقت قانع
نشد و اسرار کرد در مناطق عملیاتی حتما حضور
حضور داشته باشد بدین سبب خود را عازم مناطق
عملیاتی در خط شلمچه کرد تا شاید ارزوی چندین
ساله ای که در دلش بود براورده شود با توجه به
اینکه 8 ماه از پایان جنگ تحمیلی و از قطعنامه
598 گذشته بود و 17 روز بعد از اتمام اموزش
در یکی از روز های زمستان یعنی چهارشنبه 17/12/1367
در نبردی نابرابر با رژیم بعثی عراق بر اثر گلوله توپ
130 میلیمتر دشمن به ارزوی دیرینه اش که لقا حق بود
به ندای هل من ناصرا ینصرنی امام عصر خود لبیک
گفت و مشتاقانه به دیدار حکومت الهی شتافت و
از ثمره زندگی مشترک نه چندان زیاد او ، خداوند سبحان
پسری بعد از سه ماه شهادت پدر،به این خانواده اعطا فرو
که نام را مسعود گذاشتند .
آری بدین سال یکی از گل های باغ حضرت خاتم محمد
ص پر شده و دیدگان خانواده خود را در بهار سال 1368
با اشک های خونین تبریک و تحنیت گفت.
خاطرات سبز قشنگ من در سال 1368
در سال 1368 ماه مبارک رمضان بود
یک خواب سبز قشنگی دیدم خواب دیدم
پسر بچه نوجوانی هم سن و سال من خانه ای
ما در می زند و یک تنک آب برای سپاه
می خواهد می گوید چون ماه مبارک رمضان
است کسی جرات نمی کند به سپاه آب دهد
فردای آن روز من به خاطر خوابی که دیده
بودم شربت درست کردم وقتی پدرم تنک
شربت دید متوجه شد برای دسته ای که
قرار است بیاید درست کردم پدرم دعوام
کرد گفت ماه مبارک رمضان است چرا
با آبروی من بازی می کنی با این کارت
فردا همه جا پر شود سقای سر باز امام
خمینی (ره) در ماه مبارک رمضان
به مردم آب میدهد .پدرم تنگ شربت
را ریخت من خیلی ناراحت شدم چون
خیلی برای شربت زحمت کشیدم وقتی
پدرم برای تشیع جنازه رفت سریع یک
تنک آب یخ گرفتم داخل یخچال گذاشتم
وقتی آن پسر بچه به خانه ای ما در زد
و گفت کسی به من آب نمی دهد
من خوابم را برای او تعریف کردم
و گفتم من از قبل خوابی که دیده
بودم درست کردم و به او دادم
خاطرات دوم سبز قشنگ من در سال 1368
روز بعد خواستم به مسجد بروم که دیدم
پدرم جلوی من را گرفت گفت حق نداری
16 و 17 ماه مبارک رمضان پایت را
داخل مسجد بگذاری چون از طرف
اطلاعات به من گفتند یک مرجع یا
علامه ای از فوم در عالم رویا دید
فاجعه عجیبی رخ خواهد داد که در این
فاجعه گزندی به من می رسد من خیلی
ناراحت شدم آن شب شامم را که خوردم
لحافم را گذاشتم که بخوابم وقتی دیدم
پدرم خانه نیست سریع به مسجد رفتم
بعد از نیم ساعت زود تر از پدرم به
خانه برگشتم و خوابیدم در ان دو شب
هم هیچ گزندی به من نرسید .
ولی در آن شب به این نتیجه رسیدم که
( و همچنین فهمیدم..........)
تندرستی خودم را مدیون دعاهای مراجع حوزه
علمیه قم و جامعه مراجع مسجد سهله هستم
( شهید سید مجتبی حسینی )
تو اگه شهید گمنامی
تو خاطراتم با نشونی
تا ابد تا به همیشه
تو دلم زنده می مونی
شبای قدر ماه رمضون
اینه بیشتر دعام
یا امام زمان «عج» نگه دار
هوای برادرم
تو دلم زنده می مونی
اگه چند ساله که رفتی
من میدنم تو بهشت
تو هر روزت و خوشبختی
واسه راهی که حق بود
جون تو فدا کردی
تو سرباز امام خمینی (ره) بودی
حق بود به آغوش خدا بر گردی
*مروری بر زندگی عاشقانه سیدمجتبی
در هوا ی گرم چهاردهم مرداد ماه 1356 چراغ خانواده ای
از سادات علوی ( علیهم السلام ) روشن گردید و نوگل
خوشبوبی از بوستان فاطمی چشم به جهان گشود .
و فضای خانه را معطر به عطر احمدی نمود .
او در دامان پدری پاک و متدین و مادری مؤمنه و دلسوز
تربیت یافت . والدین نامش را مجتبی گذاشتند .
این سید جلیل القدر دوران تحصیلات ابتدائی را در دبستان شهید
ارسلان حق پرست (ادیب ) با موفقیت کامل گذراند. سپس مقطع
راهنمایی را در درسه شهید ابراهیم رزاقیانپل سه تیر، طی نمود .
او دوران متوسطه را در رشته علوم تجربی در دبیرستان
دکتر شریعتی قائم شهر گذراند.
پس از اتمام تحصیلات متوسطه در کنکور سراسری شرکت نمود
ودر رشته پرستاری دندان پزشکی مقطع کاردانی در دانشگاه
علوم پزشکی بابل قبول گردید .
همزمان در کنار تحصیلات دانشگاهی از دروس حوزوی غافل نماند
و در حوزه علمیه امام صادق (ع) کوتنا در محضر اساتید علم و
عمل بهره های فراوانی برده و پس از احراز مدرک دانشگاهی
جهت خدمت سربازی وارد سپاه پاسداران ساری شد .
بعد از اتمام دوره خدمتش با خانواده ای مذهبی ازدواج نموده
و ثمره این ندگی دختر سه ساله ای به نام سیده فاطمه
می باشد ، که به یادگار از بابا مانده است .
بعد از ازدواج راهی شهر مقدس قم شده و در کنار دائی اش
(حجه الاسلام دکتر محمد مهدی باباپور ) در نهاد نمایندگی مقام
معظم رهبری در دانشگاه قم مشغول فعالیت های فرهنگی و
تبلیغی می شود. سپس بعد از مدت یکسال وارد نیروی مقدس
انتظامی تهران گردید و بعد از مدت سه سال و نیم خدمت
خالصانه اش به مازندران منتقل شد و درشهرستان های تنکابن
قائمشهر، بابل در بهداری ناجا به خدمتش ادامه داد
تا اینکه در اول مرداد ماه 1387 به جنوب شرق کشور منتقل شد .
*قرعه به نام او افتاد
استان زاهدان، شهرستان سراوان، همه می گویند نرو. اما سید،
زمینی نیست و فقط به فکر آسمان است .
همکارانش نقل می کردند: وقتی به ما خبر دادند که قرعه به نام
سید مجتبی افتاده، به ما الهام شده بود که دیگر سیدمجتبی
برگشتنی نبست . چرا که همه وجودش برای شهادت آماده
شده بود چهره اش فریاد می کشید . می روم فقط برای شهادت
لحظه خداحافظی !
چه لحظه سختی! دل کندن از همسر و دختری سه ساله .
سید مجتبی رفت. برای همیشه...............
خوبی ها و زیبایی ها در سید مجتبی جمع شده بود.
صبحگاه دوشنبه نهم دی ماه 1387 فرا رسید، سید مجتبی که
شب قبل مشغول به نصب کتیبه و پرچم عزا در حسینیه ی
قرار گاه بود زمان پرکشیدن فرا می رسد. ثانیه ها دارند یکی پس
از دیگری می روند که شیاد پلیدی از یزیدیان زمان، خبیثی از هم
پیاله گان و هابیون خائن، با ماشینی که بارش چند صد کیلو مواد
منفجره بود با بی شرمی تمام طی عملیاتی انتحاری، زنجیر
دژبانی را پاره کرده و وارد پادگان می شود. به خیال اینکه
همه ی افسران و سربازان امام زمان(عج) در صبحگاه ایستاد
اندبا دیدن این صحنه سید مجتبی به دنبال ماشین میرود
که یک مرتبه ، صدای انفجار مهیبی که پرواز یک کبوتر خونین
بال را فریاد می زند، می آید و دود سیاهی همه جا را فرا
می گیرد. اینجا بود که سید مجتبی پر می کشد ، آسمانی
می شود و در اولین روز محرم، به استقبال از عاشورا به
ندای جدش لبیک میگوید و خود را به کاروان عاشورا
می رساند و مانند علی اکبر(ع) قطعه قطعه می گردد
و به دست نوشت خودش که در دفترش نوشته بود،
صحت می بخشد:
" دوست دارم کز غم جانسوز عاشورا بمیرم "
( برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان عج......... صلوات )
( شهید سید مصطفی تندرو......)
میون این همه آدم / شدم درگیر تنهایی
دلم قرض از اینکه تو / هنوز هستی و اینجایی
هنوز هستی و اینجایی / هنوزم خاطراتت زنده س
دلم میخواست پیشت بودم / لحظه ی آخرین نفس
چه احساس عجیبی بود / وقتی جنازه ت رسید
وقتی چشام جای تو / پلاک و لباسای پاره دید
چشام بارونی و ابری / نیستی و هر لحظه با ها می !
اما دلم شاده و میخنده / چون تو سرباز امامی
رفتی ، رفتی بی وداع / تا پابوس امام زمان (عج) بشی
تو آرزوت همین بود / شهید بشی و پر بکشی
بسمه تعالی
سید مصطفی تندرو یکیاز شهدای مسجد ابوالفضل پل سه تیر قام شهر
نامه شهید به خانواده اش:
باعرض سلام سلامتی شما رادر درگاه خداوند باری تعالئ خواهان خواست
دارم باری عرض می شود که اگرلطف کرده احوالی که ازحقیر خود وکوچک
خود خواسته باشید خوب هستم وبه دعای حال شریفتان مشغول می باشم
چند نامه شما به دست من رسیده است ومن شنیدده بودم که برادرمجتبی را
به چالوس بردند باز از چالوس ان هارا حرکت داده اند به جای دیگرو من خیلی
دلم خواسته که بدانم آن کجا بود.
بعد از چند هفته نامه بهروز آمده بود که من خواندم که فهمیدم او به اهواز و
شوشتر افتاده است به هر حال باز هم میگویم که جای شما خالی نباشد به
امید خدا در تاریخ 15/12/1365 خدمتم تمام میشود و به پیش خانواده خود
برمیگردم خانواده عزیزم اصلا ناراحت نباشید باز هم میگویم که خدمت است
دیگر حالا هر چه زودتر بهتر و وقتش رسیده بود که او هم به خدمت برود و
رفت و خدا پشت و پناه او باشد.وشما هم ناراحت نباشید .
خب من این نامه را دستی به شما میدهم و من دیگر بیشتر از این سرتان را
درد نمی اورم و شما را به خدای بزرگ میسپارم به تینا بگویید گریه نکند و
این را هم به شما بگویم که بهمرخصی نیایم.چون شاید آماده باش بخورم
متشکرم.
( برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان «عج»..........صلوات)
حسین هاتفی
کاربر گرامی، سلام :
در تاریخ سه شنبه 26 آذر 92 نوشته
به فهرست نوشته های برگزیدهدر مجلهپارسی نامه
افزوده شده است .امیدواریم همیشه موفق باشید.
.: Weblog Themes By Pichak :.