صداي پايکوبي نيستصداي کوبيدن پاي من است بر زمينازتوچه پنهان گاهي در فراقت مثل کودکان بهانه گير مي شوممن .........تو ........... را .............مي خواهم
بـه چـشـمـهـايـت بگــو . . .نـگـاهـم نـ?ـنـنـد ...بـگـو وقـتـے خـيـره ات مـے شـومسرشـا?? بـه ?ـار خـودشـا?? بـاشـد . . . !نـه ?ـه فـ?ـر ?ـنـے خـجـالـت مـے ?ـشـم هـا . . .نـه !حـواسـم نـيـسـت . . . عـاشـقـت مـي شـوم...!!!
تا تو هستي که دستانم را بگيري ،
آرزو ميکنم هر روز زمين بخورم !
خــــــــــدايــــــــــــا
ازم بــپــرس حال و روزت چطوره؟
من ميگم خيلــــــــــــــــي خوبه،
هـــــــــمـــــــــــه چــــــــــــي آرومـــــــــــــه.....
تو بخــنـد بــــــــــــگو. . .
خـــــــــيــــــــلي پــــررويــــــي!
گاهي هوس مي کنم در وجودت حل شوم
حتي اگر سرد باشي...
برايم گرمترين حس دنيايي!
من هر روز از خودم مي پرسم
اينها که مي گويند: نوشته هايم زيباست...!
اگر "چشمهاي تورا" مي ديدند
دستهايمان را به هم "قفل" کنيم
فقط يادت باشد...
"کليد" را جايي بگذاري