نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    46   47   48   49   50    >>    >
 
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
اللهم عجل لوليک الفرج
التماس دعاي فرج
سلام ؛

زندگي يك مسابقه و رقابت نيست پس دليلي هم براي مقايسه خودت با ديگران وجود ندارد.
+ سلحشوران اريا 

سکوت من از تنهايي نيست! بلکه مرگ ملتي است که گدايي را قناعت ، بي عرضگي را صبر ، و با لبخندي بر لب اين حماقت را حکمت خدا مي دانند...



وه وه كه قيـــــامت است، اين قامت ِ راست

با سرو، نباشـــــدايـن لطــــافت كه توراست


سلام ؛

مقدس تر?ن مکان دن?ا ، نه کعبه است ، نه وات?کان ، نه ب?ت
المقدس و نه تبت ...
بلکه خانه ا?ست که در آن پدر و مادر حرمت دارند !!!
+ عشق لست ابالفضل 
شمافک کنم بيکارباشي نه
سلام ؛

وقتي از کسي کينه‌اي به دل مي‌گيري در واقع دشمن را به قلب خود راه داده و براي او جايي تعيين کرده‌اي.
سعي کن خانه دلت را تنها از دوستان پرکني، به سلامتي هرچي دوسته
سلام ؛

از اين که من کاشتم و ديگران برداشتند گله اي ندارم. پشيماني فقط وقتي معني دارد که بکاريم اما کسي درو نکند.

مسير مسيح بهاران کجاست

صفاگستر لاله زاران کجاست



رگ و ريشه لاله از هم گسست

گل انديشه سربداران کجاست



ز سرگشتي، جان سرگشته ام

قرار دل بي قراران کجاست



سرم را شده ابر خون سايه بان

نشاني ز الماس باران کجاست



در اين دشت دلگير يأس آفرين

نواي خوش آبشاران کجاست



خماري سيه کرده روي مرا

فلق ساغر مي گساران کجاست



زمين گشته بتخانه بتگران

تبردار ايمان تباران کجاست



من و انتظار و شب بي کسي

خدايا دگريار ياران کجاست



گل نرگس آفتابي جبين

اميد دل شب شکاران کجاسj

سلام

ممنون براي کامن تهايي که فرستادين .

مـا مـنـتـظــران دولـت اميــديـم

در آمــدن بـهــار بي تــرديـديـم



با مـاه و ستــاره دل نگيــرد آرام

ما چشم به راه قامت خورشيديم

+ عشق است ابالفضل 
يه روزي يه مرد تشنه رو به دريا ميومد
با يه مشک خالي از دور تک و تنها ميومد

موج مي‌زد سينه‌ي دريا تا که زلفاشو مي‌ديد
ابرواش چقدر به اون چشماي زيبا ميومد

با تعجب مي‌ديدند نخلا به جاي آسمون
ماه اين مرتبه داشت از دل صحرا ميومد

مي‌دونستم آخرش کوفيا چشمت مي‌کنند
علمت بس که به اون قامت رعنا ميومد

گمونم دستاي تو عرشو بنا کرده رو آب
رو همون آبي که با دست تو بالا ميومد

چشماي اهل حرم بسته به دستاي تو بود
کارواني به اميد تو به اينجا ميومد

روي خاک وقتي مي‌افتادي چي گفتي زيرلب
که از اون دورا صدا ناله‌ي ‌زهرا ميومد

تا برادر رو صدا کردي کمي دير رسيد
آخه با دستي به پشت و کمري تا ميومد

ميشه دختر، پدرش بياد ولي جا بخوره
سکينه اينجوري شد بابا که تنها ميومد

دلا تا باغ سنگي ، در تو فروردين نخواهد شد

به روز مرگ ، شعرت سوره ياسين نخواهد شد



فريبت مي دهند اين فصل ها ، تقويم ها ، گل ها

از اسفند شما پيداست ، فروردين نخواهد شد !



مگر در جستجوي ربناي تاز ه اي باشيم

و گرنه صد دعا زين دست ، يک نفرين نخواهد شد



مترسانيدمان از مرگ ، ما پيغمبر مرگيم

خدا با ما که دلتنگيم سر سنگين نخواهد شد



به مشتاقان آن شمشير سرخ شعله ور در باد

بگو تا انتظار اين است ، اسبي زين نخواهد شد !

دل به داغ بي کسي دچار شد نيامدي

چشم ماه و آفتاب تار شد نيامدي



سنگهاي سرزمين من در انتظار تو

زير سم اسبها غبار شد نيامدي



چون عصاي موريانه خورده دستهاي من

زير بار درد ، تار و مار شد ، نيامدي



اي بلندتر ز کاش و دورتر ز کاشکي

روزهاي رفته بي شمار شد نيامدي



عمر انتظار ما حکايت ظهور تو

قصه بلند روزگار شد نيامدي


چه کردي ، انتظار ، اي انتظار لاله گون با من ؟

که اينسان همسفر شد جاي دل يک لجه خون با من



چراغ ديده روشن داشتم از بس به ره اينک

به جاي ديده همراه است بحر واژگون با من



ترا فرياد کردم در سکوت لحظه ها، اما

به پژواک صدا دمساز شد شور جنون با من



حضورت طرفه گلزاري ست ما چشم انتظاران را

بيا ، مپسند از اين بيش غوغاي درون با من



شکسته دل ز سنگ هجر تو ، اي منتظر بنگر

روان اين قايق بشکسته بر درياي خون با من



انتظار




در غروب چندمين سال طلوع دردها

مي رسي از راه , فانوس دل شبگردها !



بي حضور آبي ات اي تک سوار سبز پوش !

کوفه کوفه بي وفايي ديدم از نامردها



با توام موعود چشمان غزلباراني ام

پاک کن از وسعت آيينه هامان گردها



مثل يک خورشيد پاييز پر از بغض غروب

نور مي پاشي سر دلمرده ها , دلسردها



تا طلوع روشناي چشم هاي ابري ات

چشم بر هم مي گذارم بر عبور دردها

 <    <<    46   47   48   49   50    >>    >