بگذار كه اين باغ، درش گم شده باشدگل هاي تَرَش، برگ و بَرَش گم شده باشدجز چشم به راهي به چه دل خوش كند اين باغ؟ گر قاصدك نامه برش گم شده باشدباغ شب من كاش درش بسته بماند اي كاش كليد سحرش گم شده باشدبي اختر و ماه است دلم مثل كسي كه صندوقچه ي سيم و زرش گم شده باشدشب، تيره و تار است و بلا ديده و خاموشانگار كه قرص قمرش گم شده باشدچاهي است همه ناله و دشتي است همه گرگ خواب پدري كه پسرش گم شده باشدآن روز تو را يافتم افتاده و تنهادر هيبت نخلي كه سرش گم شده باشدپيچيده شميمت همه جا اي تن بي سرچون شيشه ي عطري كه درش گم شده باشد
سعيد بيابانکي
قائم آل نور، يا مهديعطر سبز حضور، يا مهديتا هميشه صبور ميمانيمدر هواي ظهور، يا مهدياللهم عجل لوليک الفرج
سلام شما با افتخار لينک شديد
يا مهدي
عشق معشوق را طعمه ي خويش مي بيندو همواره در اضطراب است که ديگري از چنگش نربايدو اگر ربود با هردو دشمني مي ورزد و معشوق نيز منفور مي گردد
در عشق رقيب منفور است،در دوست داشتن است که:"هواداران کويش را چو جان خويشتن دارند"
عشق معشوق را مجهول و گمنام مي خواهد تا در انحصار او بمانددوست داشتن دوست را محبوب و عزيز ميخواهد و مي خواهد که همه ي دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند
عشق تملک معشوق استدوست داشتن تشنگي محو شدن در دوست
از عشق هرچه بيشتر نوشيم سيراب تر مي شويماز دوست داشتن هرچه بيشتر، تشنه تر
کوله بارت بربند !!!شايد اين چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسيم …بشناسيم خدا و بفهميم که يک عمر چه غافل بوديم …ميشود آسان رفت ، ميشود کاري کرد که رضا باشد او …
سلام دوست خوبم بروزم خوشحال ميشم سربزنيداگر يادتان بود و باران گرفت دعايي به حال بيابان کنيد …
التماس دعا...