مي بوسم تو را ...
گفتا که مي بوسم تو را ، گفتم تمنا مي کنم
گفتا اگر بيند کسي ، گفتم که حاشا مي کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقيب آيد ز در
گفتم که با افسونگري ، او را ز سر وا مي کنم
گفتا که تلخي هاي مي گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا مي کنم
گفتا چه مي بيني بگو ، در چشم چون آيينه ام
گفتم که من خود را در آن عريان تماشا مي کنم
گفتا که از بي طاقتي دل قصد يغما مي کند
گفتم که با يغما گران باري مدارا مي کنم
گفتا که پيوند تو را با نقد هستي مي خرم
گفتم که ارزانتر از اين من با تو سودا مي کنم
گفتا اگر از کوي خود روزي تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا مي کنم
****سيمين بهبهاني**