نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    56   57   58   59   60    >>    >
 
+ بشار 

عشق آبي رنگ است
اشک ها جاري شد
در فرو دست انگار ، يک نفر دلتنگ است
همه ي شهر کنون خوابيدند
چشم من بيدار است
با تپش هاي دل پنجره گويي امشب
لحظه ي ديدار است
در دل شهر غريب
با تو اين عمر گرانمايه رقم خواهم زد
در شب تنهايي
با تو در کوچه ي مهتاب قدم خواهم زد
ياد آن روز بخير
فاصله بين من و تو ، فقط نامت بود
در ميان همگان
دل من در سفر عشق خريدارت بود
تا افق همسفرت خواهم بود
با دلم باش که در اين وادي
دل مردم سنگ است
ياد اين باش که در پشت سرت
يک نفر تا به ابد دلتنگ است ...


سلام حق داريد دلتنگ آن يار سفر کرده باشيد. تصاويري که گذاشتيد منو با خودش به اون سالها برد و دلتنگ کرد.
صبرم از کاسه دگر لبريز است
اگر اين جمعه “نيايد” چه کنم ؟
آنقدر من خجل از کار خودم
اگر اين جمعه “بيايد” چه کنم ؟

بعضي وقت ها سکوت مي کني
چون آن قدر رنجيده اي که نمي خواهي حرفي بزني!
بعضي وقت ها سکوت مي کني
چون واقعا حرفي براي گفتن نداري.
گاه سکوت مي کني
گاه سکوت يه اعتراض است
گاهي هم انتظار
اما بيش تر وقت ها سکوت ...
براي اين است که هيچ کلمه اي نمي تواند
غمي را که تو در وجودت داري توصيف کند.
شاد ترين مردم لزوماً
بهترين چيزها را ندارند
بلكه بهترين استفاده را مي كنند
از هر چه سر راهشان قرار ميگيرد
عاقبت يک روز مغرب محو مشرق مي شود
عاقبت غربي ترين دل رام وعاشق مي شود
در زماني که نه دير است و نه زود
مهرباني شيوه کل خلايق مي شود
الهم عجل لوليک الفرج

با سلام
با مطلبي تحت عنوان : آقاي عارف نيز چون آن کانديداي سبز پوش احساس خطر کرده است ! به روزم . حضورتان موجب شادماني است .
[گل][بدرود]

من ازاشکي که مي ريزدزچشم يارمي ترسم

ازآن روزي که اربابم شود بيمارمي ترسم

همه مانديم درجهلي شبيه عهد دقيانوس

من ازخوابيدن منجي درون غار مي ترسم

رها کن صحبت يعقوب و کوري و غم فرزند

من ازگرداندن يوسف سر بازار مي ترسم

همه گويند اين جمعه بيا ، امّا درنگي کن

ازاين که باز عاشورا شود تکرارمي ترسم

شده کارحبيب من سحرها بهر من توبه

ز آه دردناک بعد استغفار مي ترسم

تمام عمر،خود را نوکر اين خاندان خواندم

از آن روزي که اين منصب کند انکار مي ترسم

شنيدم روز و شب ازديده ات خون جگر ريزد

من از بيماريِ آن ديد? خونبار مي ترسم

به وقت ترس و تنهايي تو هستي تکيه گاه من

مرا تنها ميان قبرخود نگذار مي ترسم

دلت بشکسته از من لکن اي دلدار رحمي کن

من ازنفرين و ازعاق پدر بسيارمي ترسم

هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم

زهجرانت نترسيدم ولي اين بارمي ترسم

دمي وصلم،دمي فصلم،دمي قبضم،دمي بسطم

من از بيچارگيّ آخر اين کارمي ترسم

جهان را قطر? اشک غريبي مي کند ويران

من ازاشکي که مي ريزد زچشم يار مي ترسم

+ منتظرالمهدي 
چه خوش است من بميرم به ره ولاي مهدي / سروجان بها ندارد که کنم فداي مهدي
همه نقد ِ هستي خود ، بدهم به صاحب جان / که يکي دقيقه بينم رخ دلگشاي مهدي . . .

هرشب بدون هيچ اطميناني از بيدار شدنمان

به تخت خواب ميرويم.....

اما با اينحال براي فردا برنامه ميريزيم

اين يعني اميد!!!...

راست ترين سخن ها,سخن قرآن وبهترين داستان ها داستان هاي قرآن است.
باسلام
[گل]به روزم هرروزمنتظر نظرات شما عزيز مي باشم[گل]
[گل]التماس دعا


سلام خسته نباشيد

با پست 7 سالگي وبلاگم به روزم

بهم سر بزنيد

ياحيدر

با سلام

وبلاگت بسيار حس خوبي ميده عزيزم

به منم سر بزن جايي بين خدا و خاک...

+ شهيدان خدا 
ما جوياي سعادتيم با خامنه اي
پيرو خط ولايتيم با خامنه اي
به دشمن کور دل بگوييد
که ما تا پاي شهادتيم با خامنه اي
*سلامتي رهبر عزيزمون سه صلوات*
 <    <<    56   57   58   59   60    >>    >