يک روز دلم به جشن مولا علي مي رفت در عيدِ غديرِ خُم به صحرا مي رفت هر کوه که در برابر ميديدم چون دستِ علي بود که بالا مي رفت
دانشآموزان و دانشجويان متعهد و مسئول سعي كنند درس خود را ادامه دهند و تخصّصهاي لازم را پيدا كنند كه ما ديگر به تخصّصين خارجي احتياج نداشته باشيم.
و محرم نمي آيد چون هست.
نگو محرم آمد
که محرم آمدني نيست.
محرم هميشگي است.
و بدبختي ما
از انجا شروع شد که پنداشتيم
محرم يک دهه مي آيد و مي رود.
محرم از کي هست شد؟
آيا تا به حال از خودت پرسيده اي؟
آري
از آن زمان که غدير نيست شد.
غدير را نيست کردندو ما نظاره کرديم.
وقتي غدير فراموش شد
محرم برپا شد
پدر عزيزم، سعي كن در بسيج شركت كني تا اگر روزي پسرت به شهادت رسيد، بتواني ادامهدهندة راهش باشي. و وقتي به شهادترسيدم، به دوستانم بگو: «سعيدالله نوشته من راه امامم را رفتم.»