نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    66   67   68   69   70    >>    >
 
حق تعالي وحي کرد به حضرت موسي- علي نبيّنا و آله و عليه السّلام- که: « اي موسي! دوست داري که عطشِ قيامت تو را در نيابد و در مواقف آن روز تشنه نباشي؟ »
عرض کرد: « بلي، اي پروردگار عالميان! »
خطاب رسيد: « امروز، در دنيا بر حبيب من صلوات فرست، تا فردا از تشنگي قيامت در ايمن باشي. »
مومن در هيچ حالتي تغيير نميکند، نه روزي که عليه اوست و نه روزي که با اوست...
در سال يک يا دو بار امتحان سنگين ميشويد اگه توسل و توکل داشته باشيد از اين امتحانها سربلند بيرون مي آييد.
دکتر بحرالعلوم
در زندگي همه چيز را از خدا بخواهيد
که اگر برآورده شود نعمت است و اگر برآورده نشود حکمت است
و از غير خدا چيزي نخواهيد
که اگر برآورده شود منت است و اگر برآورده نشود ذلت
عشق شوري در نهاد ما نهاد
جان ما در بوته? سودا نهاد
گفت و گويي در زبان ما فکند
جست و جويي در درون ما نهاد
از خُمستان جرعه اي بر خاک ريخت
جنبشي در آدم و حوّا نهاد
دم به دم در هر لباسي رخ نمود
لحظه لحظه جاي ديگر پا نهاد
يک کرشمه کرد با خود آن چنانک
فتنه اي در پير و در برنا نهاد
شور و غوغايي برآمد از جهان
حُسن او چون دست در يغما نهاد
چون در آن غوغا عِراقي را بديد
نام او سر دفتر غوغا نهاد
+ تخريبچي جامانده 
از کينه هاي خويش سري بر نتافتند

پشت سرت چه خدعه ها که نبافتند

آقا ! فداي لحظه ي شيب الخضيبي ات

اي کعبه اي که فرق سرت را شکافتند


دعا بفرماييد يا علي
+ تخريبچي جامانده 
ما را ز خاک کرببلا آفريده اند

با ذوق چشم هاي خدا آفريده اند

ما را زخاک و يکصدوده خمره ي شراب

تنها به عشق آل عبا آفريده اند
+ تخريبچي جامانده 
نام تو از عوالم قدسي خطاب شد

هر سايه اي به لطف شما آفتاب شد

خورشيد هم ز هيبت شمس جمالتان

هي ذره ذره آب و کم کم مذاب شد
من اين حرف دل ز سر ترس مي زنم

با عبرت و گرفتن صد درس مي زنم

ما را ز در خانه ي خود دور كرده اي

من از حرم نديدن خود حدس مي زنم
ما را شهيد اشک و محن آفريده اند

عاشق تر ازاويس قرن آفريده اند

امرخداي عزوجل بوده در ازل

ما را براي سينه زدن آفريده اند
گلى از گلشن طه به جهان رو كرده
كه جهان را ز صفا جنت رضوان كرده
نور چشمان جواد است بود نام، على
كه خدايش ز شرف، ناطق قرآن كرده
عيدتان مبارک.
التماس دعاي فرج
آن تيغ که آمد به سر من از پشت

کمتر به سرم بود ز ضرب انگشت

سنگين تر اين تيغ رسيده به سرم

آن لحظه که زهرا به رخش آمد مشت
هـرگز فــريب حــيل? مردم نميخورم

من در بهشت عشق تو گندم نميخورم

دانشجوي جنونم و استاد من عــليست

من پاي بحث عشق عــلي جُم نميخورم
بدانيد آن کس که شما را آفريده دوستتان دارد
و همواره مشتاق است که به شما کمک کند
من مي خواهم در آينده شهيد بشوم …
معلم پريد وسط حرف علي و گفت : ببين علي جان موضوع انشا اين بود که در آينده مي خواهين چکاره بشين ، بايد در مورد يه شغل يا کار توضيح مي دادي !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهيد …
ما را درآسمان تولا رها کنيد
در راه عشق آل پيمبر فداکنيد
کوري چشم دشمن مولاي آفتاب
مارا غلام حضرت هادي صدا کنيد..
 <    <<    66   67   68   69   70    >>    >