هر يار اهل نيرنگ، هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر، موندم تو اين قبيله
راتو برو مسافر، برگشتنت عذابه
من تشنه لب تکيدم، آب اين طرف
گِل آبه
از دورها چه زيباست، امواج آبي
عشق
اما دريغ و افسوس، چون مي رسي
سرابه
نشنيده ام من از تو، يک حرف از صداقت
افسانه هاي دل را، بردم به سوي ظلمت
زهر
است در دل جام، ريزي چو باده در کام
گويند نوش و
در دل، صدها هزار دشنام
جاده دروغ
نمي گه، فريادي از رهايي است
براي پاي خسته، پيغام
آشنايي است
کنار خط جاده، هر سايه بون يه
طاقه
يه سرپناهِ اَمنه، تصويري از
اطاقه