منکه مي دانم لياقت بهر ديدارت ندارم / قابليت بهر ره بردن به دربارت ندارم
حلقه وار اين سر اگر کوبم به درب آستانت / من ترا مي خواهم از تو کار با کارت ندارم
اگر کوچک بود ظرف وجودم / نمي ارزد پشيزي هست وبودم
خدا را شکر کز احسان و لطفش / عجين شد با ولايش تارو پودم . . .
من ريزه خور سفره احسان تو هستم/ ناچيز تر از خار گستان تو هستم
من نوکر تو نيستم اي سرور خوبان / بل خاک کف پاي محبان تو هستم . . .
تا نگردد دوره غيبت تمام / قلب آل الله نگيرد التيام
بارالها جان ما آمد به لب / کي کند مولاي ما مهدي (عج) قيام . . .
بود ياد تو ما را قوت دل / منور شد زيادت ساحت دل
بهر اندازه دل مهر تو دارد / همان اندازه باشد قيمت دل . . .
خلق عالم ز سما تا به سمک / زادمي و پري و جن وملک
همگي از دل و جان مي گويند / عجل الله تعالي فرجک . . .
خوشا آندل که شد منزلگه يار / برون افکنده از خود مهر اغيار
براي رستگاري روز محشر / بود ميزان ، ولاي آل اطهار (ع)
خوشا آنان که محو روي يارند / جز او با ديگري کاري ندارند
بپاي يار هر دم از سر صدق / هزاران مرتبه جان مي سپارند . . .
مهر تو بر قلوب ما حک شد / واي بر آنکه از تو منفک شد
هست کافر اگر در اوصافت / هر که وارد به قلب او شک شد . . .
خوشا آنانکه با دلبر قرينند / مداوم با جنابش همنشينند
بهرسو ديده خود را گشايند / بغير از صورت ماهش نبينند . . .
.
از هجر تو طبيعت ما گريه مي کند / چشم تمام آينه ها گريه مي کند
چشم انتظار آمدنت شير خوارهاي است / گهوارهاي به کرب و بلا گريه مي کند . . .
من گريه مي ريزم به پاي جاده ات، تا / آئينه کاري کرده باشم مقدمت را
اوّل ضمير غائب مفرد کجائي؟ / اي پاسخ آدينه هاي پر معمّا . . .