درد ما را خداوند دوا خواهد کرد / بر ظلمت ما شمع عطا خواهد کرد
فردا همگي به چشم خود مي بينيم / شمع با چشم جهان بين چه ها خواهد کرد
.
توبه بر لب ، سبحه بر کف ، دل پر از شوق گناه
معصيت را خنده مي آيد ز استغفار ما . . .
خدايا چه اندازه به من لطف دارى با اين نادانى عظيم من
و چقدر به من مهر دارى با اين کردار زشت من
وقتي عبارت ” خدا را به ياد داشته باش ” را مي خوانم
در ذهنم و در قلبم گزينه ” هميشه ” را برايش تيک مي کنم . . .
خداوندا! نان از تو مي خوريم و فرمان از شيطان مي بريم.
ما را ببخش . . .
خدايا تو خود ميداني انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
چه زجر ميکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است.
مسئله اين نيست که خدا را مي بينيم يا نمي بينيم،
مسئله اينست که با خداست که مي بينيم . . .
يارب تو کريمي و کريمي کرم است / عاصي ز چه رو برون ز باغ ارم است
با گريه اگر ببخشي ام نيست کرم / با معصيتم اگر ببخشي کرم است . . .
خدايا
خوش به حال آنکه قلبش مال توست
حال و روزش هر نفس، احوال توست
الهي
همنشين از همنشين رنگ مي گيرد، خوشا آنکه با تو همنشين است . . .
يا رب دل پاک و جان آگاهم ده / آه شب و گريه سحرگاهم ده
در راه خود اول از خودم بي خود کن / بي خود چو شدم ، ز خود به خود راهم ده . .
خوشا دل سپردن به عشق خدايي / ز قيد هوس هاي دنيا، رهايي
خوشا، از گناهان همه توبه کردن / به درگاه حق، نيمه شب، چهره سايي
خوشا بر فراز جهان پر گشودن / گذشتن ز خودبيني و خودنمايي
عطاى تو گر اندک است اى کريم / نباشد از اين ره تو را ترس و بيم
ز پوزش نکوتر بود بذل کم / مران سائلى را چو دارى درم