مهدي (عج)چه دلي داري؛ مي گردي و مي بيني
خلقي به فراموشي؛ قومي به زراندوزي
قومي به دغل بازي؛ شادند و بسي راضي
قومي به جگر سوزي؛ گردند پي روزي
خلقي شده سرگردان؛ در دام بسي شيطان
قومي پي آب و نان؛ باشند به خود سوزي
سيراب نمي گردند؛ از حرص و طمع قومي
قومي که زخون دل؛ دارند سرافرازي
خلقي به هوسبازي؛ سرگرم به طنازي
خلقي به وفا داري؛ در خدمت و جان سوزي
قربان تو آقايي؛ که با خبر از مايي
ماييم چو گردابي؛ سرگشته در اين بازي
بس کن تو سهيل اين غم؛ بگذار يکي مرهم
بر سينه پرداغم؛ بيهوده بپردازي