خدايا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلي از زنده بودنم
و آنگونه بميرانم که به وجد نيايد کسي از نبودنم . . .
سلام
شئون امامت يعني حد دخالت امام در امور....
بروزيم
تا عشق تو بر داغ جبين مي ريزد
چشمم همه اشک آتشين مي ريزد
هجران تو را اگر شبي آه کشم
خاکستر ماه بر زمين مي ريزد.
غمگين نشد از اين که به او تاخته اند
يا اينکه به جانش تبر انداخته اند
وقتي جگر انار خون شد که شنيد
از شاخه ي او چوب فلک ساخته اند
ديشب غزلي سرود عاشق شده بود با چشم و دلي کبود عاشق شده بود
او را به گناه عاشقــــــي دار زدنــــــد آدم که نکشته بود عاشق شده بود.
امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس بدست کوچه ي ديدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر
اين چشم بخوابد آن يکي بيدار است.
از لال تــــــرين لال ها لال تــــــرم
از هر چه اســير بي پر و بال تــرم
هر لحظه بدون او هزاران سال است
اي نوح من از تو هم کهن سال تــرم.