نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    41   42   43   44   45    >>    >
 
+ سپهري 
وقتي مي خواهي موفقيت خود را ارزيابي کني
ببين چه چيز را از دست داده اي که
چنين موفقيتي را بدست آورده اي
+ سپهري 
اگه دل کسي رو شکستي، يه ميخ بکوب به ديوار
اگه از دلش درآوردي ميخ رو از ديوار بيرون بيار
اما اينو بدون، جاي اون ميخ، هميشه روي ديوار ميمونه
+ سپهري 

مـا شبـي دســت بـر آريـم و دعـــــايـي بـکـنـيـم

غـم هـجــران تـو را چـــــــــاره ز جـايـي بـکـنـيـم

دلِ بـيـمـار شــد از دست ، رفـيـقـــــــان مــددي !

تـا طـبـيـبـش بـه سـر آريــم و دوايــي بـکـنـيــــم

آن کـه بي‌جـرم بـرنـجـيـد و بـه تـيـغــم زد و رفـت

بــازش آريـــــد خـــــدا را کـه صـفـــايـي بـکـنـيـم

خـشـک شـد بـيـخ طـرب ، راه خـرابـات کجاست؟

تـا در آن آب و هـــــــــوا نـشـو و نـمـايي بـکـنـيـم

مــــــدد از خـاطـــر رنــدان طـلـب اي دل ! و ر نـه

کـار ، صـعـب ست ، مـبـادا که خطـايي بـکـنـيــم

سـايـه‌‌ي طـايــر کــم حـوصــلـه کـــــاري نـکـنـــد

طـلـب از ســايــه‌ي مـيــمــون هـمـايي بـکـنـيـم

دلـم از پـرده بـشد حـافــظ خوش‌گوي کجاست؟

تـا بـه قــول و غـزلــش ســــاز و نـوايـي بـکـنـيـم

+ چادرخاکي 
بده در راه خدا، من به خدا محتاجم
من به بخشندگي آل عبا محتاجم
از قنوت سحر مادرتان جا ماندم
پسر حضرت زهرا به دعا محتاجم
مهربان كاش زهيري بغلم مي كردي
من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم
فطرس نفس مرا گوشه ي چشمي كافي ست
با پر و بال شكسته به شفا محتاجم
شوق پرواز بده روح زمين گير مرا
به جنون سر ايوان طلا محتاجم
دود اين شهر مرا از نفس انداخته است
به هواي حرم كرببلا محتاجم
چه قدر گريه كنم تا نبري از يادم!؟
در سراشيبي قبرم به شما محتاجم

+ سپهري 
روزي خواهم آمد و پيامي خواهم آورد...
خواهم آمد گل ياسي به گدا خواهم داد
زن زيباي جذامي را گوشواري ديگر خواهم بخشيد
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچيد
هر چه ديوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کارواني آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشيد ، دل ها را با عشق ،سايه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پيوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد ...
خواهم آمد ،سر هر ديواري ميخکي خواهم کاشت
پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند
هر کلاغي را کاجي خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهي دارد غوک
آشتي خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت سهراب سپهري
+ سپهري 
چرا مردم نمي دانند
که لادن اتفاقي نيست
نمي دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهاي شط ديروز است ؟
چرا مردم نمي دانند
که در گلهاي ناممکن هوا سرد است؟ سهراب سپهري
+ سپهري 
بايد امشب بروم
من که از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت کردم
حرفي از جنس زمان نشنيدم
هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود
کسي از ديدن يک باغچه مجذوب نشد
هيچ کس زاغچه اي را سر يک مزرعه جدي نگرفت ... سهراب سپهري
+ سپهري 
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمين مال من است
چه اهميت دارد
گاه اگر مي رويند
قارچ هاي غربت ؟ سهراب سپهري
سلام

وقتي مي گيم خدا کند که بيايي
شايد او مي فرمايد خدا کند که بخواهيد


التماس دعاي فرج
بايد کفن به وسعت يک دشت آورم
در يک کفن که پيکر تو جا نميشود
لب را بهم بزن که هيچ چيز
شيرين تر از شنيدن نفش بابا نميشود
+ تلالو انديشه 
سلام گرامي
موفق و پاينده باشيد.
محمد کامراني اقدام
سلام بر تو و عاشوراي بزرگي که در چشم‏هاي کوچک تو خلاصه شده است.
سلام بر تو که در خنکاي لبخند حسين عليه‏السلام رها بودي و پا به پاي آبله، زخم‏هايش را به جستجو.
سلام بر کوچکي گام‏هايت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‏ات.
سلام بر تو که آتش، کوتاه‏تر از دامنت نيافت.
تو را خوب‏تر از شام غريبان، زينب مي‏شناسد و تو بهتر از همه، شام غريبان را.
شام غريبان، تو را خوب مي‏شناسد؛ تورا که آن‏قدر پدر پدر کردي و «يا عَمَّتِيَ و يا أُخْتَ أَبِي! أيْنَ أَبِي» گفتي تا در روشناي حضور حسين عليه‏السلام غوطه‏ور شدي.
سلام بر تو؛ به آن زمان که در هياهوي غبار و سوار، اشک و مشک و ستيغ و تيغ، حسين عليه‏السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها ديدي.
از اندوه و داغ و دلتنگي، بوي تو به مشامم مي‏رسد و هرگاه نام تو را مي‏نويسم، هيچ واژه‏اي را توان توصيف اندوهت نيست.
از کنار شط تا وادي نخله، از مرشاد تا به حلب و از ديد نصراني تا به عسقلان، تو بودي همدم تنهايي بابا.
سلام به تو اي سئوال بزرگ تاريخ! پس از گذشت قرن‏ها آيا آبله پاهايت خوب شده‏است؟
کشتي باده بياور که من را بي رخ دوست

گشت هر گوشه چشم از غم دل دريايي
من دلم گرفته هر چه مي روم نمي رسم
رد پاي دوست کوچه باغ عشق سايبان زندگي کجاست؟
 <    <<    41   42   43   44   45    >>    >