ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
 
+ بيوه مرد 

تو اگر نيكي كني خود را گرامي داشته اي و به خودت نيكي كرده اي، اگر بدي كني خودت را خوار كرده اي و به خودت زيان رسانده اي.
امام علي(ع)


سلام
و تشکر
ببخشيد شهيد سيد حسين حسيني کجا شهيد شدند.
اطلاعات دقيقشونا ميخوام
يا زهرا
+ پروشات 
گويند بهشت و حور عين خواهد بود
آن جا مي وشير و انگبين خواهد بود
گر ما مي ومعشوق گزيديم چه باک
چون عاقبت کار چنين خواهد بود
+ پروشات 
من فقط يكبار مسافر اين جهانم ،
بگذار هر عمل خيري كه مي توانم انجام دهم
يا هر مهرباني كه مي توانم بنمايم ،
به هر كس يا هر موجودي كه باشد،
نگذار كه از آن ، منحرف شده يا غفلت نمايم ،
چرا که ديگر از اين مسير عبور نخواهم كرد..
+ پروشات 
هيچ قــــطاري از اين اتــــاق نمي گذرد
من اينجــــا نشسته ام
و با همين سيـــــ ـگار
قــــطار مي آفرينم
نمي شنـــوي …!؟
سرم دارد سوتــــــ ــ ـ مي کشد …

چه دنياي عجيبيست !
آنقدر که جمله ي "اين مکان مجّهز به دوربين است" کاربرد دارد، جمله ي "عالم محضر خداست" چشمگير نيست...

« پنچ دقيقه قبل از اينکه برم يک نفر اومد کنارم نشست و گفت: آقا يه خاطره برات تعريف کنم؟

گفتم: بفرمائيد!

عکسي به من نشون داد، يه پسر نوزده - بيست ساله‌اي بود، گفت: اسمش «عبدالمطلب اکبري» ست، اين بنده خدا زمان جنگ مکانيک بود و در ضمن ناشنوا هم بود.

عبدالمطلب يک پسر عمو هم به نام «غلامرضا اکبري» داشت که شهيد شده.‌ غلامرضا که شهيد شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون کر و لالي خودش با ما حرف مي‌زد، ما هم گفتيم: چي مي‌گي بابا؟! محلش نذاشتيم، هرچي سر و صدا کرد هيچ کس محلش نذاشت.

وقتي ديد ما نمي‌فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر کشيد و رويش نوشت: شهيد عبدالمطلب اکبري. بعد به ما نگاه کرد و گفت: ‌نگاه کنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم حتما شوخيش گرفته، ديد همه ما داريم مي‌خنديم، طفلک هيچي نگفت؛ يه نگاهي به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌اش را پاک کرد. سپس سرش را پائين انداخت و آروم رفت...

فردايش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه‌ عبدالمطلب رو آوردند و دقيقاً توي همين جايي که با انگشت کشيده بود خاکش کردند.»

*آنچه در ادامه اين مطلب خواهيد خواند وصيت نامه کوتاه شهيد عبدالمطلب اکبري است که نوشته:

" بسم الله الرحمن الرحيم "
يک عمر هرچي گفتم به من مي‌خنديدند، يک عمر هرچي مي‌خواستم به مردم محبت کنم فکر کردند من آدم نيستم و مسخره‌ام کردند، يک عمر هرچي جدي گفتم شوخي گرفتند، يک عمر کسي رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خيلي تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتيم بدونيد، هر روز با آقام حرف مي‌زدم و آقا بهم گفت: "تو شهيد مي‌شي. جاي قبرم رو هم بهم نشون داد. اين را هم گفتم اما باور نکرديد! "



بوي خون مي ايد از اين سرزمين
بوي شبنم هاي مدفون در زمين
بوي هجران بوي غم بوي فراق
از سوي يک قبر بي شمع و چراغ...
ازمناجات حزين ني لبک
ناله ي يا ليتنا کنا معک...
اين زمين را خون روايت کرده است
عشق را مجنون حکايت کره است....


سوار کشتيه...
هوا طوفاني ميشه...
تمام وابستگي هاش رو فراموش ميکنه...
فقط از من کمک ميخواد...
نجاتش ميدم...
پاش به ساحل که ميرسه همه چيز رو فراموش ميکنه...
آدميزاد هميشه ناسپاسه...:(
از طرف خــــــــــدا...
سوره الاسراء آيه 67

سلاااااااااام ممنونم که قدم به وبلاگ فرشته ها گذاشتين...
وبلاگ خيلي قشنگي دارين...
روزاتون پر از لبخند خـــــــــــدا...
+ املاي اسان7 

آغاز امامت حضرت حجت (عج) بر منتظرانش مبارک

دلم به ياد تو امشب بهانه مي‌گيرد

نشان وصل تو را عاشقانه مي‌گيرد


آدمي درآغوش خداغمي نداشت
پيش خداحسرت هيچ بيش وکمي نداشت
دل ازخدابريدوبرزمين نشست
صدباردل بست ودلش شکست
به هرطرف نگاه کردراهش بسته بود
يادش آمديک روزعهدش راباخدا شکسته بود
ســآحَتِــ خَلــوَتَـــم را پُـــر کُـن...

خُــــدآ!!!

فَــرقــي نمــي کُنــد

عَمـــودي يـآ اُفُقـــي...

هَميـن کِـه ضِلعــي اَز

چهـــآر ديــوآريَــم بـآشــي،کـآفيسـت...
يک درخت ميليون ها چوب کبريت را مي سازد
اما وقتي زمانش برسد فقط يک چوب کبريت براي سوزاندن ميليونها درخت کافي است
زمانه و شرايط در هر موقعي مي تواند تغيير کند
در زندگي هيچ کس را تحقير و آزار نکنيد
شايد امروز قدرتمند باشيد اما يادتان باشد
زمان از شما قدرتمندتر است
از يک درخت هزاران چوب کبريت توليد ميشود
اما وقتي زمانش برسد يک چوب کبريت براي سوزاندن هزاران درخت کافيست............

به نام آرامش دهنده به روح
سلام..[گل]منتظر حضورتان هستم[گل]

خداي خوبم

هر چند سختي ها مرا به تنگ بياورند

اما ياد تو همواره آرامش دهنده ي قلبم است

موفق و سربلند باشي.

 <    <<    6   7   8   9   10    >>    >