هيچ داني در جهان نقش تو چيست / خوب بنگر خالق و رب تو کيست
گر منم معبود تـو، با من شوي / محرم سر و علوم من شوي
تا که نفست را نکو آراستم / هر ملائک را به کرنش خواستم
چون ملائک سجده بر آدم نمود / کل مخلوقات حسنش را ستود
تو همان گشتي که من ميخواستم / بهترين مخلوق را آراستم
آدم اي دردانه عرش بقا / وصل نزديک است سوي ما بيا
روح خود را در وجودت کاشتم / طينت قدسي بر او افراشتم
وصلهاي از خود به جانت دوختم / علم اسماء خدا آموختم
آدم اي دردانه و مخلوق من / اي وجودت از وجود و روح من
خاک بودي قامتت آراستم / بهترينها را برايت خواستم
خدايا
ما براي داشتن دست هاي تو ريسمان نبسته ايم ، “دل” بسته ايم
همين که حال دلمان خوب باشد ، برايمان کافي ست
باور نمي کنم
خالق نظم دانه هاي انار
زندگي مرا بي نظم چيده باشد . .
دلم گرفته خدايا تو دل گشايي کن
من آمدم به اميدت تو هم خدايي کن
به بوي دلکش زلفت که اين گره بگشاي
دل گرفته ما بين و دلگشايي کن
شايد همه آنچه که در زندگي ميخواهم را نداشته باشم
اما هر آنچه که براي زيستن نياز دارم برايم فراهم است
به همين خاطر از خدا سپاسگزارم . . .
مرامت عشق، لبخندت صميمي / قدم هايت “صراط المستقيمي”
بگويم “يا علي” آغاز هر کار / که “بسم الله رحمن الرحيمي”
هيچکس تنها نيست ، او در همه حال کنار ماست !
(خدا ، بي همتاي اول)
صداى خنده هاى خدا را ميشنوى ؟
دعايت را شنيده و
به آنچه محال ميپندارى ، ميخندد . . .
دستهايم انقدر بزرگ نيست که چرخ دنيا را به کامتان بچرخانم
اما يکي هست که بر همه چيز تواناست
از او تمناي لحظه هاي زيبا برايتان دارم
مشکلات خود را با مداد بنويس و پاک کن را در اختيار خدا بگذار