زندیگی نامه پاسدار حریم ولایت شهید مسعود صادقی
( شهدای پل سه تیر )
به نام خداوند شهیدان
زندیگی نام? پاسدار حریم ولایت شهید مسعود صادقی
شهادت اوج ایثار است تداوم پخش راه الله و انانکه برای
برپای حکومت از پای نمیشناسند و در سنگرهای خونین
خط سرخ شهادت را پاس نمیدارند و از جان نمیگذرند
زندگان همیشه جاوید تاریخند
در مهر ماه سال 1348 خداوند سبحان در یک خانواده ای
که رشید در عمق مذهب شیعه جعفری و از پیروان سالار
شهیدان امام حسین ع بوده هدیه ایی را از سوی آسمان
در سحر گاه رو زدوشنبه حوالی یکی از محلات قائمشهر به
ارقمان اورده و نوزادی چشم به جهان گشوده و شور و
شعف تمامی وجود خانواده را در بر گرفت
سعادت و خوشبختی این فرزند تازه به جهان
گشوده وجود همگان اهل منزل مسرور گرداند
و بدین گونه نام اورا مسعود گذاشتند
بعد از طی دوران طفولیت پای در عرصه علم و دانش
گذاشت و در مدرسه ابتدایی مشغول به تحصیل بوده
که انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی
به پیروزی رسید مسعود همگام با سایر امت حزب الله
و در رهنمود های برادر بزر گش در ادامه روند انقلاب
و شکل گیری آن خود را در امواج این دریای متلاطم
قرار داده و بی قرار مسیر انقلاب را طی طی میکرد.
در همان دوران نوجوانی در میان برادران اهل مسجد
حضور فیزیکی فعال خود را در گرو های سرود تاتر
و دیگر فعالیت های مذهبی به عرصه وجود گذاشت
و غرق در معنویات روحانی گشت با شروع جنگ
تحمیلی ایشان شاهد آن بود رزمندگان اسلام
اعم از دوستان بزرگوار اهل مسجد و برادرانش
چگونه بار سفر را به دوش گرفته و فرمان امام ره
را لبیگ گویان به گوش جان میخریدند و عازم جبهه
های نور علیه ظلمت میشدند .تمام وجودش لبریز
شده بود از عشق به ولایت دلیر، مردانی که در
سنگرهای خونین جنگ از تمامی هستیشان
گذشته بودند و سرو قامت در مقابل دشمن
بعثی ایستادگی میکردند و چه بسا در این میان
بعضی ها عندا بربهم یرزقون میشدند و شربت گوارای
شهادت را مینوشیدند و به معشوق خود میپیوستند
مسعود همیشه منتظر آن بود که روزی به سنی برسد
که بتواند در کنار رزمندگان و برادرانش دین خود را به
اسلام و انقلاب عدا کند
بارها شاهد آن بود که میگفت ای کاش فراهم
میتوانستم در جنگ حضور داشته باشم.با شهید
شدن یکی از نزدیکترین فرد فامیل و چند تن از
دوستانش زخمی شدند برادرانش عشق به حریم
ولایتش شعله ور شد و او را از خود بی قرار کرده
بود و دیگر مسعودی نبود که بتواند در این دنیا خاکی
عالمی داشته باشد در سال 1367 با پایان رسیدن
جنگ تحمیلی با توجه به اینکه در ایام دفاع مقدس
حضور نداشته و همیشه خود را سرزنش میکرد
که چرا در سنی نبوده که در جنگ شرکت داشته
باشد تصمیم به ازدواج گرفته و با دختر عموی
خودش تشکیل یک زندگی جدید را آغاز مینماید
و بعد از ازدواج با اسرار زیادی خود را برای خدمت
مقدس سربازی اماده کرده . و بعد از چند صباحی
زندگی مشترک عازم اموزش در ارگان مقدس سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی مهیا سازد و بعد از طی
دوران اموزش علی رغم شرایط اماده بود برای
خدمتش در پشت جبهه هیچ وقت قانع نشد و
اسرار کرد در مناطق عملیاتی حتما حضور داشته
باشد بدین سبب خود را عازم مناطق عملیاتی در
خط شلمچه کرد تا شاید ارزوی چندین ساله ای
که در دلش بود براورده شود با توجه به اینکه 8 ماه
از پایان جنگ تحمیلی و از قطعنامه 598 گذشته بود
و 17 روز بعد از اتمام اموزش در یکی از روز های
زمستان یعنی چهارشنبه 17/12/1367 در نبردی
نابرابر با رژیم بعثی عراق بر اثر گلوله توپ 130
میلیمتر دشمن به ارزوی دیرینه اش که لقا حق بود
به ندای هل من ناصرا ینصرنی امام عصر خود لبیک
گفت و مشتاقانه به دیدار حکومت الهی شتافت و
از ثمره زندگی مشترک نه چندان زیاد او ، خداوند
سبحان پسری بعد از سه ماه شهادت پدر،به
این خانواده اعطا فرو که نام را مسعود گذاشتند
آری بدین سال یکی از گل های باغ حضرت خاتم
محمد ص پر شده و دیدگان خانواده خود را در بهار
سال 1368 با اشک های خونین تبریک و تحنیت گفت
باشد که ادامه دهند? راه شهیدانماند باشیم.
( ان شا ء الله )
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج) .... صلوات
.: Weblog Themes By Pichak :.