خاطرات سبز قشنگ من

نجات یافتن  از دست  ریئس منافقین قائم شهر ( آقای  بابک نوری )

 

 

اوایل انقلاب بود تازه انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود

من در آن دوران کودک بودم دعوای بین  مجاهدین خلاق خدا


و نیروی حزب الله را می دیدم چون کودک بودم این نوع رفتار

ها  در  ذهنم ماندگار شد.

در یکی از همان روزها اتفاق عجیبی برای خانواده ما افتاد

در آن زمان ییشتر  خانوادها دروازه های در را باز می گذاشتند.

تا افراد راحت فرار کنند در یکی از همان روز ها یک فردی


وارد خانه ما شد او  مذهبی بود و ریئس منافقین قائم شهر

در پی او بود.او به خانه ما پناه آورد پدرم او را از دست

منافقین  فراری داد. وقتی او فرار کرد ریئس منافقین با

دوستاش به خانه ما آمدند. دنبال این فرد می چرخیدند

او را پیدا نکردند چون پیدا نکردند گفتند اگر آدرس

این فرد فراری را ندید این  نارنجگ را منفجر می کنیم

چون آدرس ندادیم او به پدرم گفت بچه ها را جمع

کن و همه یک جا باشید تا من  وقتی این نارنجگ را

منفجر کردم همه یک دفعه بمیرید.همه جمع شدند ولی

من در آن لحظه در اتاق بودم داشتم سخنرانی امام

را گوش می کردم وقتی ایشان وارد اتاق شد ند

و دیدند من دارم  تصویر امام را نگاه می کنم


 از منفجر کردن نارجنگ منصرف شد شاید او

هیچ وقت تصور نمی کرد یک خردسال  هم عاشق

امام ره باشه.


حتی همین عشق به امام ره باعث شد تا اساتید  دوران

دانشگاهم کتاب های مربوط به امام ره مثل وصیت

نامه اون را بدون اینکه به من کتاب بدهند از من امتحان

می گرفتند می گفتند کسی  که عاشق امام ره هستش باید

بدون مطالعه کتاب امام ره نمره عالی بیاره خوشبختانه

خدا به من توجه کرد و نمره عالی می آوردم گاهی اوقات


با  خدا حرف میزدم میگفتم خدایا  کارهای اینها فقط یک نوع

اذیته مگه میشه من بدون مطالعه نمره بیارم این دیگه

انتظارت بیش  از حد خدایا کمکم کن من به جز تو

 
نمی تونم به کسی دیگه اعتماد کنم خدایا من بدون

مطالعه نمی تونم نمره قبولی از کتاب های امام ره بیارم

 

برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
 

 





تاریخ : شنبه 93/11/4 | 7:23 صبح | نویسنده : سیما رمضانیان | نظر

  • تبلیغات متنی | مهم نیوز | ایکس باکس