سفارش تبلیغ
صبا ویژن


( خاطره ای پسرعموی شهید سید مجتبی حسینی )

با حجب و حیا بود....

 *بسم رب الشهدا و الصدیقین*

برای بیان خاطرات *سید شهید سراوان *اومدیم در خونه ی

 عزیزی رو زدیم که طعم شیرین از دست دادن، نه بهتر

 بگم، برای خدا دادن برادری رو کشیده. برادری که از خاک

 پاک *شلمچه*به آسمان پر گشود


دلم خیلی می خواست قبل اینکه از *سید مجتبی*بپرسم از

 داداش شهیدش *سید حسین حسینی* برامون چیزی بگه

ولی خوب با خودم گفتم رفاقت اون با *سید مجتبی *از

کودکی تا شهادت کم  از ارتباط *دو تا داداش* نبود. پس

 اگه به اون بگم برادر *دو  شهید گزاف* نگفتم


بعد سلام و احوالپرسی مختصر و توضیح  *وبلاگ اربا اربا *

درخواست خاطره ای کردم. میدونستم خاطره ای که می خواد

 بیان کنه شاید از *هزاران خاطره ای* باشه که تو ذهنش داشت


*سید مجتبی*خیلی با *حجب و حیا *بود. یکی از چیزایی که

خیلی حساسیت داشت، نگاه به *نامحرم بود.* هم کلام شدن

با نامحرم خیلی براش سخت بود ولی اگه ضرورت ایجاب

 می کرد سرش و*پاییین می انداخت *و با کلی حیا صحبت

می کرد  از مجلسی که ساز و آواز و موسیقی بود به شدت

*منتفربود.* مجلس آشنا یا غریب فرقی نداشت. از عمق وجود


به مجلس سور اهل * بیت عشق* می ورزید و با عشق و

علاقه شرکت داشت. اینگونه بود که پر پرواز تقدیمش شد

*باسپاس از برادر بسیجی سید تقی حسینی*

برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان عج .... صلوات



 





تاریخ : جمعه 93/12/1 | 4:48 صبح | نویسنده : سیما رمضانیان | نظر

  • تبلیغات متنی | مهم نیوز | ایکس باکس