آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار سعدی
آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شبست
وان نه بالای صنوبر که درخت رطبست
نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لبست
آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجبست
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطبست
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست
نه که از ناله مرغان چمن در طربست
هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شبست
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گر چه راهم نه به اندازه پای طلبست
هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم میکشد و درد فراقش سببست
سخن خویش به بیگانه نمییارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادبست
لیکن این حال محالست که پنهان ماند
تو زره میدری و پرده سعدی قصبست
شاعر : سعدی
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم سعدی شیرازی
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
نگاه مینکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
شاعر : سعدی
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
.: Weblog Themes By Pichak :.