تسبیح دیجیتال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    11   12   13   14   15    >>    >
 
چش به راه


ابر هزارتا بارون ، ريخته به جونم امشب

هيچي نگو که تنها ، مي خوام بخونم امشب



بارون گرفته جز من ، هيچکس تو کوچه ها نيس

بارون گرفته اما ، درد منو دوا نيس



آهاي آهاي ستاره درد منو دوا کن

دلم رو بشکن امشب ، قفل دلم رو واکن



اون که بايد ميومد دلش به اومدن نيس

هيچ کسي هم به جز اون ، چشم و چراغ من نيس



جمعه تا جمعه چشمم ، مونده به در به يادش

دلم سياهه هيچ کي ، نمي رسه به دادش



بارون ! ببار که امشب ، خشکه دل سياهم

بهار من کجايي ؟ بيا که چش به راهم



عليرضا قزوه

چشم تو


هلا روز و شب فاني چشم تو

دلم شد چراغاني چشم تو



به مهمان، شراب عطش مي دهد

شگفت است مهماني چشم تو



بنا را بر اصل خماري نهاد

ز روز ازل باني چشم تو



پر از مثنويهاي رندانه است

شب شعر عرفاني چشم تو



تويي قطب روحاني جان من

منم سالک فاني چشم تو



دلم نيمه شب ها قدم مي زند

در آفاق باراني چشم تو



شفا مي دهد آشکارا به دل

اشارات پنهاني چشم تو



هلا توشه راه دريادلان

مفاهيم طولاني چشم تو



مرا جذب آيين آيينه کرد

کرامات نوراني چشم تو



از اين پس مريد نگاه توام

به آيات قرآني چشم تو!



حسن حسيني

جز تو


ما، بي تو، تا دنياست، دنيايي نداريم

چون سنگ خاموشيم و غوغايي نداريم



اي سايه سار ظهر گرم بي ترحم!

جز سايه دستان تو، جايي نداريم



تو آبروي خاکي و حيثيت آب

دريا تويي؛ ما جز تو دريايي نداريم



وقتي عطش مي بارد از ابرسترون

جز نام آبي تو، آوايي نداريم



شمشيرها را گو: ببارند از سر بغض

از عشق، ما جز اين تمنايي نداريم!




سلمان هراتي

جمعه



چرا باز هم غم ؟

چرا باز هم دلشوره هاي دمادم؟

پسينگاه جمعه :

همان لحظه هاي هبوط !

همان وقت ميلاد آدم !

اسفند 79

-----------------

خدا آدم را پس از پسينگاه جمعه خلق کرد و هم به روز جمعه وي را از بهشت بيرون کرد .

ترجمه تاريخ طبري ج 1 ص 34 و 69


قيصر امين پور

جهان هواي غم گرفت







چه کا رکنم دلم به غم اسيره

جمعه غروب بهونتو مي گيره



همش بهت دروغ مي گم مي دونم

يه راست بگم مي خوام پيشت بمونم



همه مي گن وقتي بياي بهاره

از آسمون بارون گل مي باره



کي مي شه اون روز تو رو ببينم

بوسه از اون خال سياه بچينم



خوش به حال کسي که با تو ياره

سر به روي زانوي تو مي ذاره



قلب من از معرفت تو دوره

تو حاضري چشم منه که کوره



دلم مي خواد ناله کنم از سينه

تا که بياي با هم بريم مدينه



پشت بقيع کنار من بموني

روضه مادرو خودت بخوني
تهي




تنها نه حجم سفره بي نان مان تهي است

حتي غرور و همت و ايمان مان تهي است



ديگر براي بودن فردا چه مانده است ؟

وقتي که تخت و بخت و سليمان مان تهي است



اي بيشه ! از چه بار دگر سبز ميشوي ؟

اين جا که مغز تيشه به دستان مان تهي است



اين خشت را کجاي زمان کج نهاده اند ؟

آغازمان چه بوده که پايان مان تهي است ؟



برگرد اي لطافت شرقي ! به خانه مان

هر چند سال هاست که دستان مان تهي است




فريد خروش

تو دوري


تو دوري و تو دوري و تو دوري

منم اينجا اسير درد دوري



شروعش ناله و پايونشم ، هي...

زمونه مي گذره ، اما چه جوري ؟!!



محمد صادق کريمي( ص . رهـــا )

تبسم آدينه






ميان شک و يقين پير مي شود بي تو

دلي که طعمه زنجير مي شود بي تو



نيامدي که ببيني در اين ديار غريب

غروب جمعه چه دلگير مي شود بي تو



هلا تبسم شيرين صبح آدينه

زمين شکسته و تحقير مي شود بي تو



هنوز خيره به راهت نشسته نرگس ما

خزان باغچه تکثير مي شود بي تو



بيا و دست بکش بر دلي که روز به روز

ميان شک و يقين پير مي شود بي تو

سلامت ميکنم با دست خالي

دلي آکنده از درياي جاري

سلامت ميکنم با هر تواني

نگاهم کن خدا تا ميتواني

سلامت ميکنم تا تو بداني

که درگير تو بودم هر زماني

سلامت ميکنم ذات معاني

تو از هر بيکراني بيکراني

سلامت ميکنم اي آسماني

که تنها عشق از خود مي تراوي

سلامت ميکنم تا زنده هستم

بباران آنچه را من لايق هستم



امشب براي فرج آقا زياد دعا کنيم

دعاي فرج يادمون نره

امشب اگه دلتون نرم و اشکتون جاري شد ، ما رو هم دعا کنيد

"اللهم صل علي محمد و آل محمدوعجل فرجهم".

يا علي .
سلام عزيز صميمي و صبح يکشنبه تون بخير و شادي[گل]
...
صائب تبريزي

زان خرمن گل حاصل ما دامن چيده است
زان سيب ذقن قسمت ما دست بريده است

ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از نــاز
تا بــاز کني بنـد قبـا صبح دميده است

چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پاي
هر سوخته جاني که عقيق تو مکيده است

ما در چه شماريم ؛ که خورشيد جهــانتــاب
گردن به تماشاي تو از صبح کشيده است

شــد عمــر و نشـد سيــر دل مــا ز تپيدن
اين قطره ي خون از سر تيغ که چکيده است

عمــري اسـت خبـــر از دل و دلــدار نـــدارم
بـا شيشــه پريـزاد مــن از دسـت پريده است

صــائــب چه کنـي پــاي طـلـب آبلـه فرســود
هر کس به مقامي که رسيده است، رسيده است


سلام و صبح بخير

مي گفتند: ” سختي ها نمک زندگــــــي است “

امّا چرا کسي نفهميد که ” نمــــــک “

براي من که خاطراتم زخمي است ، شور نيست ؛ مزه ” درد” مي دهد !

اين روزها شير هم راضيه با دمش بازي کنن ولي با دلش نه...
سلام.
ممنون.
سلام

خواهش مي کنم

زندگي چيست؟

زندگي فرصت خنديدن دل
زندگي گريه شوق
از پي وصلت عشق

زندگي گريه نوزادي است
در لحظه زايش
به زبان دل خويش

زندگي غلغله جوشش آب
داخل ظرف سماور
به کنارش قوري

زندگي تابش نوري است
در صبحدم زايش خورشيد
که به رقص آوردش گرد و غبار

زندگي شرشره آب روان
چونکه بر سنگ خورد
آيدش نغمه زيباش به گوش

زندگي تيرگي ابر کبود
مژده بارش باران زياد
بر تن شاخه افسرده ز باد

زندگي شعله شمعي است
که در ظلمت شب
نور اميد دهد خانه دل را

زندگي لذت يک صبح قشنگ
سير در ساحل دريايي
آرام بسي نيلي رنگ

زندگي بارقه نور اميد
در پي يافتن راه شفا
به مريضي که جوابش دادند

زندگي آينه پاکيهاست
زندگي آشتي شب پره هاست

زندگي لحظه ديدار دو دوست
بعد يک عمر، فراق

زندگي پرزدن شاپرکهاست
در سياهي شبي پر کوکب

زندگي غرش رعد در دل شب
چکه آب ز سقفي چوبين

زندگي نيل به رؤيايي دور
در خيالي به نهايت مستور

زندگي صفحه شطرنج دل است
زندگي قدرت يک کيش رخ است
تا که با لبخندي
کندش مات ، شه نوميدي را

محتاج دعا...
 <    <<    11   12   13   14   15    >>    >