درب کنسرو بازکن برقی

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    11   12   13   14   15    >>    >
 
وزي که ميرفتي پشتم رو بهت کردم تا ... اشکهايم مانع رفتند نشوند ... آن اشکها در مقابل اشکهاي امروزم که تو را دست در دست ديگري ميديدم هيچ بود ... نميدانم شايد دست هاي او گرماي بيشتري نسبت به دست من داشت ... ديروزم پر از خنده بود امروزم پر از حسرت و فردايم طناب رهايي ..
امام زمان (عج):
و مارا از شيعيان دور نگه نمي دارد مگر اعمال بد آنان
که به ما مي رسد و براي ما ناخوشايند و دور از انتظار است . . .

التماس دعا
سلام عزيز خوبي ؟
اين آدرس http://135428762.blogfa.com/
يه عکسي زده که فکر ميکنم عکس يکي از شهداست ولي من نميشناسمش
ميتوني يه نگاه کني و کمکم کني ؟
من زياد عکس شناس نيستم
ميترسم باز سوتي بدم
مرسي قربونت
سلام.

«خداوندا! تو هستي سرپناهم،
نما ياري که من در نيمه راهم.
خداوندا! اگر لطفت نباشد،
سراپا عزر و تقصير و گناهم.
خداوندا! به لطفت دست من گير،
وگر نه من گرفتار و تباهم.
خداوندا! تو رحمن و رحيمي،
غفوري، در گزر از هر گناهم.
خداوندا! به حق اولياءت،
قبول بنما دعا و اشک و آهم.
خداوندا! اگر بر من گوئي "عبد".
رسد بر عرش اعلايت کلاهم.»

اللّهمّ عجّل لوليّک الفرج
التماس دعا
يا علي
با تشکر از مطلب خوبتان.
مطلب شما با نام خودتان در گلستان بلاگ منتشر شد.
گلستان بلاگ منتظر مطالب شماست.
http://golestanblog.ir/?p=4162

حديث قدسى:

ماه (رجب)، ماه من ، بنده، بنده من ، و رحمت ، رحمت من است ؛

هر که در اين ماه مرا بخواند ، اجابتش کنم و هر که حاجت آورَد ، عطايش کنم .

حلول ماه مبارک رجب، مبارک باد
جواني با آن سن و سال همه ي سوال هاي علامه را جواب داد . پرسيده و نپرسيده ، همه ي مشکلاتش را حل کرد . دل علامه لرزيد:" نکند ... ."
تازيانه از دستش افتاد : " مي شود امام زمان را ديد؟"
جوان خم شد .تازيانه را برداشت و در دست علامه گذاشت . خنديد:
" چطور نمي شود وقتي دست او توي دست توست؟! "

??????????????????????????????
{~•?§? اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ?§?•~}
??????????????????????????????


عشق يعني عشق يعني انتظار

در فراق تك سواري بي قرار

عشق يعني واهمه بي واهمه

خادم المهدي شدن بي خاتمه

سلام. ممنون از حضور سبزتون.

*سنت فاطمه(س)*
آرام از کنارت مي گذرد بي صدا .... بدون جلب توجه ..... سياهي , رنگ اوست و با حيا بودن,ويژگي او ...
صورتش را نمي بيني اما در مقابل اويي ...
اوست که با سکوت با تو حرف ميزند وبه تو مي آموزد..... اوج کرامت است و تنديس متانت ... نزديک ، امادوراز دسترس...
بي عشوه ولي دلربا ...
اوست معلم وقار در قله ي بي نيازي ...
هر خار وخسي عاشقش نمي شود و زيباييش را هر دلي لمس نميکند ...
او پيش از انتخاب شدن انتخاب ميکند و پيش از معشوق شدن عاشق ميشود..
با زيرکي گوي عقل را از کنار ديوهوس مي ربايد....
او همان دختر است در پس پرده ي حجاب است...
آوازم را به دست باد خواهم سپرد

و نشاني ات را به آب

و دست به دامن طبيعت خواهم شد

و همچنان منتظر ميمانم

شايد صدايم را به تو برساند...

من كيستم؟

من آن غريبه ديروز

آشناي امروز

وفراموش شده هاي فردايم

در آشنايي امروز مينويسم

تا در فراموشي هاي فردا يادم كن


با سلام وسپاس

دعا پشت دعا براي آمدنت.

گناه پشت گناه براي نيامدنت.

دل درگير ميان اين دو انتخاب.

کدام آخر؟ آمدنت يا نيامدنت؟

ميدان عمل خاليست.....

سلام ؛

اگر قرار است براي چيزي زندگي خود را خرج کنيم ، بهتر آن است که آنرا خرج لطافت يک لبخند و يا نوازشي عاشقانه کنيم . شکسپير
سلام
خسته نباشيد
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
باتشکر
پايگاه جامع ولايت
+ سلحشوران اريا 
هرگاه رد پاي کسي که آرامشم را گرفته بود دنبال کردم
به خودم رسيدم


 <    <<    11   12   13   14   15    >>    >