نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    106   107   108   109   110    >>    >
 
+ باران 

بيقــراري هــايــم

پـاييـــز مي خــواهــد و چشــم هـاي عاشقـتــــ را

نگــاهــت را از مــن نگيـــر

ايـن پاييـــز را عاشقـــم بـاش لطفــــاً !
زد بانگ کسي که جاده‌ها را مي‌زيست:
اي بي‌خبر از عاقبت راه نايست!

آن سوي قدم‌ها که نمي‌دانم کيست
پيوسته کسي هست که مي‌گويد: نيست


چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
يک سينه تپش نفس نفس کاست مرا

اين بود تمام ماجراي من و او
مي خواستمش ولي نمي خواست مرا

در حنجره‌ام شور صدا نيست رفيق
يک لحظه دلم ز غم جدا نيست رفيق


بگذار که قصه را به پايان ببرم
آخر غم من يکي دو تا نيست رفيق


خاموش به کوي روشن ماه برو
تا خلوت عارفان آگاه برو


حيران تماشاي رسيدن ها باش
بي چشم ببين و بي قدم راه برو

اي مثل غرور ساده‌ي آينه، فاش
کاري نکني شکستگي آيد و کاش

ديدار تو با آينه حرفي دارد
هم با همه باش و هم جدا از همه باش

روديم ولي هم نفس ُمردابيم
سيلي خور اين زمانه ي کج تابيم

تاريخ به زير آب فرياد کشيد
کوروش تو به پا خيز که ما در خوابيم

زد بانگ کسي که جاده‌ها را مي‌زيست:
اي بي‌خبر از عاقبت راه، نايست!

آن سوي قدم‌ها که نمي‌دانم کيست
پيوسته کسي هست که مي‌گويد: نيست
ترسم که ز خيل حق کنارش بزنند
صد زخم به يازده تبارش بزنند
آن معجزه اي که انتظارش جاريست
ترسم که بيايد و به دارش بزنند

من من من زير پوست ، بالا با دوست
تن تن تن خيس نور، اين من يا اوست؟


اينجا همه چيز چشم و هر چشم کسي ست
اينجا نفس پرنده ها هم يا هوست

باران: تب هر طرف ببارم دارم
دهقان: غم تا به کي بکارم دارم

درويش نگاهي به خود انداخت و گفت:
من هرچه که دارم از ندارم دارم

تا گريه طلسم درد را مي‌شکند
دل، حرمت آه سرد را مي‌شکند


درياي هزار موج طوفان‌خيز است
اشکي که غرور مرد را مي‌شکند
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گريه روبرو عاشق او

پايان حکايتم شنيدن دارد:
من عاشق او بودم و او عاشق او ...

در خواب ، چراغ تا سحر دستم بود
در خواب ، کليد ِ هرچه دَر ، دستم بود

زيبا تر از اين خواب ، نديدم خوابي
بيدار شدم دست ِ تو در دستم بود

مي رفت تهي ز خويش مستي بردار
مي كرد چنين وصيتش را تكرار :

آن دم كه به خاک مي سپارند مرا
يک كوزه به جاي سنگ قبرم بگذار

 <    <<    106   107   108   109   110    >>    >