درب کنسرو بازکن برقی

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    76   77   78   79   80    >>    >
 
چندان بخورم شراب کاين بوي شراب
آيد ز تراب چون روم زير تراب
گر بر سر خـاک من رسد مخموري
از بوي شراب من شود مست و خراب.
بر لوح نشان بودني ها بوده است
پيوسته قلم ز نيک و بد فرسوده است
در روز ازل هر آن چه بايست بداد
غم خوردن و کوشيدن ما بيهوده است.
هنگام سپيده دم خـروس سحري
داني که چرا همي کند نوحـه گري
يعني که نمودند در آيـينه صبح
کز عمر شبي گذشت و تو بي خبري.
هر چند که رنگ و روي زيباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا.

اي دل تو به ادراک معما نرسي
در نکته زيرکان دانا نرسي
اينجا به مِي و جام بهشتي ميساز
کانجا که بهشت است رسي يا نرسي.
در کارگه کوزه گري کردم راي
بر پله چرخ ديدم استاد بپاي
مي کرد دلير کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گداي.
بر کوزه گري پرير کردم گذري
از خاک همي نمود هر دم هنري
من ديدم اگر نديد هر بي بصري
خاک پدرم در کف هر کوزه گري.

زان کوزه مي که نيست دروي ضرري
پر کن قدحي بخور به من ده دگري
زان پيش تر اي پسر که در رهگذري
خاک من و تو کوزه کند کوزه گري.


بر کوزه گري پرير کردم گذري
از خاک همي نمود هر دم هنري
من ديدم اگر نديد هر بي بصري
خاک پدرم در کف هر کوزه گري.
بر سنگ زدم دوش سبوي کاشي
سر مست بدم چو کردم اين اوباشي
با من به زبان حال مي گفت سبو
من چو تو بدم تو نيز چون من باشي.
آنان که ز پيش رفته اند اي ساقي
در خاک غرور خفته اند اي ساقي
رو باده خور و حقيقت از من بشنو
باد است هر آن چه گفته اند اي ساقي.
آنان که ز پيش رفته اند اي ساقي
در خاک غرور خفته اند اي ساقي
رو باده خور و حقيقت از من بشنو
باد است هر آن چه گفته اند اي ساقي.
تنگي مي لعل خواهم و ديواني
سد رمقي خواهد و نصف ناني
وانگه من و تو نشسته در ويراني
خوش تر بود آن ز ملکت سلطاني.
پيري ديده به خانه خماري
گفتم نکني ز رفتگان اخباري
گفتا مي خور که همچو ما بسياري
رفتند و کسي باز نيامد باري.
جــز راه قـلـنـدران مـيخـانه مـپوي
جز باده و جز سماع و جز يار مجوي
بر کف قدح باده و بر دوش سبوي
مي نوش کن اي نگار و بيهوده مگوي.
 <    <<    76   77   78   79   80    >>    >