چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    81   82   83   84   85    >>    >
 

يک چند به کودکي به استاد شديم
يک چند ز استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد
چون آب بر آمديم و چون باد شديم.


بر مفرش خاک خفتگان مي بينم
در زير زمين نهفتگان مي بينم
چندان که به صحراي عدم مي نگرم
ناآمدگان و رفتگان مي بينم.
گاويست بر آسمان قرين پروين
گاويست دگر نهفته در زير زمين
گر بينايي چشم حقيقت بگشا
زير و زبر دو گاو مشتي خر بين.
من ظاهر نيستي و هستي دانم
من باطن هر فراز و پستي دانم
با اين هـمه از دانش خود شرمم باد
گـر مرتبه اي وراي مستي دانم.
گــر مــن ز مي مغانه مـستم هستم
گر کافر و گبر و بت پرستم هستم
هر طايفه اي بمن گــمـاني دارد
من زان خودم چنان که هستم هستم.
تا دست به اتفاق بر هم نزنيم
پايي ز نشاط بر سر هم نزنيم
خيزيم و دمي زنيم پيش از دم صبح
کاين صبح بسي دمد که ما دم نزنيم.
اي صاحب فتوا ز تو پر کارتريم
با اين همه مستي ز تو هُشيار تريم
تو خون کسان خوري و ما خون رزان
انصاف بـده کـدام خونخوار تريم؟
چـون نيست مـقام ما درين دهـر مـقيم
پس بي مي و معشوق خطايي است عظيم
تـا کـي ز قديـم و مـحدث امـيدم و بيـم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قديم
صبح است دمي بر مي گلرنگ زنيم
وين شيشه نام و ننگ بر سنگ زنيم
دست از امل دراز خـود بـاز کشيم
در زلف دراز و دامن چنگ زنيم.
من بي مي ناب زيستن نـتـوانم
بي باده کشيد بار تن نـتـوانم
من بنده آن دمم که ســاقي گـويد
يک جام دگر بگير و من نتوانم.
در پاي اجل چو من سرافکنده شوم
وز بيخ اميد عمر بـرکنده شوم
زينهار گلم بجز صراحي نـکنيد
باشد که ز بوي مي دمي زنده شوم.
خيام اگر ز باده مستي خوش باش
با لاله رخي اگر نشستي خوش باش
چون عاقبت کار جهان نيستي است
انگار که نيستي چو هستي خوش باش.

ايـام زمـانه از کسي دارد ننگ
کــو در غـم ايـام نـشيند دلتـنگ
مي خور تو در آبگينه با ناله چنگ
ز آن پيش که آبگينه آيد بر سنگ.


در کـارگـه کـوزه گـري بــودم دوش
ديـدم دو هزار کـوزه گـويا و خـموش
هــر يک به زبان حــال با مـن گفتند
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش.


از جمله رفتگان اين راه دراز
باز آمده اي کو که به ما گويد باز
هان بر سر اين دو راهه از سوي نياز
چيزي نگذاري که نمي آيي باز.


 <    <<    81   82   83   84   85    >>    >