mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    81   82   83   84   85    >>    >
 
لب بر لب کوزه بردم از غايت آز
تا زو طلبم واسطه عمر دراز
لب بر لب من نهاد و مي گفت به راز
مي خور که بدين جهان نمي آيي باز.
آنان که محيط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريک نبردند به روز
گفتند فسانه اي و در خواب شدند.
با يار چو آرميده باشي همه عمر
لذات جهان چشيده باشي همه عمر
هم آخر کار رحلتت خواهد بود
خوابي باشد که ديده باشي همه عمر.
با يار چو آرميده باشي همه عمر
لذات جهان چشيده باشي همه عمر
هم آخر کار رحلتت خواهد بود
خوابي باشد که ديده باشي همه عمر.
از جمله رفتگان اين راه دراز
باز آمده اي کو که به ما گويد باز
هان بر سر اين دو راهه از سوي نياز
چيزي نگذاري که نمي آيي باز.
گويند بهشت و حور و کوثر باشد
جوي مي و شير و شهد و شکر باشد
پر کــن قـدح بـاده و بـر دستم ده
نـقدي ز هزار نـسيه بـهتـر باشد.
يک قطره آب بود و با دريا شد
يک ذره خاک و با زمين يکتا شد
آمد شدن تو اندرين عالم چيست؟
آمد مگسي پديد و ناپيدا شد.
آنان که محيط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريک نبردند به روز
گفتند فسانه اي و در خواب شدند.

گويند بهشت و و حور عين خواهد بود
وآنجا مي ناب و انگبين خواهد بود
گر ما مي و معشوقه گزيديم چه باک
آخر نه به عاقبت همين خواهد بود.


آورد به اضطرارم اول به وجود
جز حيرتم از حيات چيزي نفزود
رفتيم به اکراه و ندانيم چه بود
زين آمدن و بودن و رفتن مقصود.
اين قـافـله عـمر عجب مي گذرد
درياب دمي که با طرب مي گذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
پيش آر پياله را کـه شب مي گذرد.

تا خاک مرا به قالب آميخته اند
بس فتنه که از خاک بر انگيخته اند
من بهتر از اين نمي توانم بودن
کز بوته مرا چنين برون ريخته اند.
امشب مي جام يـک مني خواهم کرد
خود را به دو جام مي غني خواهم کرد
اول سه طلاق عقل و دين خواهم کرد
پس دختر رز را به زنـي خواهم کرد.
چون مرده شوم خاک مرا گم سازيد
احوال مــرا عبرت مــردم سازيد
خاک تن من به باده آغشته کنيد
وز کـالبدم خشت سر خم سازيد.

عمرت تــا کـي بـه خودپرستي گــذرد
يا در پـي نـيستي و هستي گــذرد
مي خور که چنين عمر که غم در پي اوست
آن بـه کـه بخواب يا به مستي گذرد.

 <    <<    81   82   83   84   85    >>    >