مشخصات فرمانده گروه شناسایی لشکر 25 کربلا
قتح الله شاکری جویباری ( شهدای پل سه تیر )
شهید :فتح الله شاکری جویباری
نــام پـــدر : محمد
تاریخ تـولـد : 1340/05/13
تاریخ شهادت : 1362/08/03
محـل تـولـد : جویبار
کشور : ایران
وضعیت تاهل : متاهل
مذهب : شیعه
تحصیلات : دیپلم
نام مادر : لیلا رضی پور
رسته : اطلاعات
استان : مازندران
جنسیت : مذکر
عضویت :سپاه - کادر
رشته تحصیلی : طبیعی
شهرستان : جویبار
دین : اسلام
یگان : سپاه مریوان
مسئولیت : سردار
تاریخ شهادت : 1362/08/03
موضوع شهادت : جبهه
محل شهادت : مریوان
نحوه شهادت : اصابت ترکش به سینه
عملیات : عملیات والفجر4
کشور : ایران
تاریخ تدفین : 1362/08/05
استان : مازندران
شهر: کلاگر محله
گلزار : شهدای کلاگر محله
شهرستان : جویبار
توضیحات : شهید فتح الله شاکری فرمانده گردان بوده است
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)....... صلوات
تصویری از فتن شهید فرمانده گروه شناسایی لشکر 25 کربلا
قتح الله شاکری جویباری به جبهه ( شهدای پل سه تیر )
تصویری از شهید فتح الله شاکری جویباری
تمام عمر مان باید در پی گوهر های نابی باشیم که بهانه های
حضرت حق برای خلقت اند، اما این گنجها در کنار ما وجود دارند
و بهره ما اندک،فرماندهانی همچون سردارشهید فتح الله شاکری
که عاشقانه زرق و برق دنیا را رها کردند و به سوی وصال با
پروردگارشان شتافتند
یرای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
وصیت نامه شهید فرمانده گروه شناسایی لشکر 25 کربلا
قتح الله شاکری جویباری ( شهدای پل سه تیر )
بسم رب الشهداو الصدیقین
سلام بر رهبر عظیم الشأن خمینی کبیرسلام وبر امت شهید پرور و
قهرمان. آغاز سخنم با دو آیه از قرآن مجید شروع می کنم: و لا
تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن
لاتشعرون ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء
ما به طور قطعی بیمی از مرگ نداریم چون مرگ از دیدگاه اسلامی
فنا و نابودی نیست بلکه دریچه ای است
( از بقا ما خلقکم للبقاء لا للفناء )
که این بقاء و حیات جاوید در مورد شهید بیشتر مورد تأکید قرارکه
شهیدان رامرده نگوئید ،که شهیدان زنده اند، زنده و جاوید به زندگی
مادی نیست که مانع از تلاش و کوشش مستمر انسان در جهت
استقرار حکومت الله می باشد و خدا در قرآن شدیداً با آن مقابله
می کند و می فرماید ای افراد با ایمان شما را چه شد که وقتی
به شما گفته شود در راه خدا برای مبارزه با دشمنان حق و
عدالت حرکت کنید به زمین سنگینی می کنید ؟ آیا زندگی دنیا
را برحیات جاوید ترجیح می دهید. بدانید که لذت دنیا در برابر
خوشی های آخرت اندکی بیش نیست ای خوشا به حال بندگان
نیک خدا که ایام تیره روزی مسلمین با تصمیم به شهادت
عزم کوچ کردن از این جهان نمودند و اندکی از دنیای ناپایدار
را به بسیاری از آخرت جاوید فروختند
وقتی از امام علی (ع) سئوال می کنند :آمادگی برای مرگ
چیست؟ می فرمایند: با انجام تمام فرائض و واجبات و ترک
محرمات و گناهان و آراستن روان به مکارم اخلاقی و خوبهای
نیک و پسندیده که در این صورت چنین شخصی هیچگونه
پروائی ندارد که او به سوی مرگ حرکت کند یا اینکه مرگ
به سراغ او بیاید. اگر امروز ما بخواهیم شهادت را از دیدگاه
حضرت محمد (ص) و امامان مورد بررسی قرار دهیم ساعتها
وقت لازم دارد اما چه کنیم اگر چه آب دریا را اگرنتوان
چشید هم به قدر تشنگی باید چشید. راز علاقه اولیاء خدا به
شهادت این بود که آنها شهادت را رستگاری واقعی و کمال
مطلق می دانستند. شهادت یگانه کمال مطلق است که به طور
قطع همراه آدم به جهان پس از مرگ می آید با اینکه تقاضای
مرگ از نظر اسلام به شدت مورد نکوهش است اما تقاضای
شهادت از خدا یکی از دعاهائی است که مکرر آمده است امام
صادق (ع) در ماه رمضان می خواند: وقتلاً فی سبیلک فوق
لنا. خدا به ما توفیق عنایت کن که در راه تو کشته شویم. یا در
صحیفه می خوانیم حمد و ستایش خدا را که با کمکش در
زمره ی سعادت یافتگان از دوستان او درآئیم و در نظام
کسانیکه با شمشیر دشمنانش شهادت یافته اند قزار گیریم
اما اینکه شهادت بالاترین مرحله ی تکامل عملی و به عنوان
مهمترین اعمالها است حضرت محمد (ص) می فرماید :
فوق کل ذی بر ، حتی یقتل الرجل فی سبیل الله فاذا قتل فی
سبیل الله فلتس فوقه بر. بالاتر از هر نیکو کاری نیکوکار
دیگری است تا آنگاه که مرد در راه خدا شهید شود همین
که در راه خدا شهید شد بالاتر از او نیست. یا به گفته علی
(ع) فرمود : گرامی ترین مرگیها کشته شد در راه خدا است
بهشت زیر تیزی نوک نیزه هاست.
به خدا قسم که هیچ یک از ما نیست مگر اینکه کشته شده و شهید
گردیده است اما بدان حال کسانیکه خریدند حیات فانی دنیا به بهای
بهشت که در روز قیامت خدا هیچ تخفیف از عذابشان ندهد و هیچ
کسی به آنها یاری نکند و آنها هرگز آرزوی مرگ نمی کنند که
خدا دانا است به ظالمین و هر آینه آنها را می یا بی که آرزوی
هزارسال عمر کردن می کنند اما خدا نمی رهاند آنها را از
عذاب اگر هزار سال عمر کنند و خدا غافل نیست از آنچه
می کنند .اینها قلبشان دیگر سنگ شده است بلکه بدتر از
سنگ شاید که سنگ یک روز از آن قطره ها جاری شود یا
چشمه بجوشد یا به پایین افتد . ای سنگدلان، خدا غافل نیست
از آنچه می کنید بیاییم امروز تا دیر نشده و مرگ ما را فرا
نگرفته ،تا قساوت قلب زیاد نشده دلهامان را روشن به نور
خدا کنیم و غفلت را کنار بگذاریم و ذکر خود را به چند رکعت
نماز اختصاص ندهیم که آزمایش بزرگ در پیش است. خدا در
قرآن مجید می فرماید : آیا خیال کردید مردم ما شما را رها
می کنیم از اینکه گفته اید ایمان آورده ایم و ما شما را آزمایش
نمی کنیم. وقتی انبوهی از شیطان بر شما وارد شد مرا بگویید
تا نجاتتان دهم . همیشه به یاد من باشید تا به یاد شما باشم مرا
یاری کنید تا شما را یاری کنم. به درستی که :قد افلح من
زکها و قد خاب من دسها . پیروز است آنکس که خودش
را نساخت بدبخت است و در عذاب است . آنکس که کفر و
گناه او را پلید گرداند و هر کسی ایمان آورد و عمل صالح انجام
داد و دائم متوسل شد و دائم متوسل به حق شد او در آزمایش
خسران نمی بیند. ای امت قهرمان وشهید پرور که بازوی
توانمند امام به حق هستید و خواهید بود امروز آنچه امام عزیز
می فرماید به عنوان یک تکلیف الهی عمل آن بر فردفرد مسلمانان
واجب است و تخلف از آن موجب عذاب خداوندی است امروز
امام می فرماید رفتن به جبهه واجب کفائی است و امروز باید
برادران سپاه و بسیج سراسیمه به سوی جبه ها بشتابید و ادامه
این انقلاب تکلیف گرانی است. اگر بخواهیم وحدت ما نسبت به
هم حفظ شود جمعاً وحدتمان را نسبت به خدا حفظ کنیم . از
حضرت آدم تا الان هر چه به سر ما آمد در نبودن وحدت با خدا
و فرستادگان و امامان بوده است. ببینید چه بر سر انبیا آوردند
در اثر عدم وحدت. مرم چه بر سر علی (ع) آوردند در اثرنبودن
وحدت با خدا و فرستادگان و امامان بوده است. ببینید چه بر سر
انبیا آوردند در اثر عدم وحدت. مرم چه بر سر علی (ع) آوردند در اثر
نبودن وحدت مردم با امام (ع) چه بر سر دختر پیامبر یگانه اختر
ولایت آوردند، چه بر سر امام حسن (ع) و امام حسین (ع) آوردند
اینها در اثر نبودند وحدت مردم با امامانشان بود. نکند ما با شکستن
وحدت در جرم همه جنایت کاران خدای نکرده شریک بشویم.
ببینید چه سر امامان ما آوردند، موقعی ما هوشیار می شویم
که دیگر کار از کار گذشته اما مطمئن هستیم که شما هرگزبا
هم اختلاف نخواهید داشت . ان شاء الله . هرگز کوتاهی در
امر امام نمی کنید به امید اینکه حکومت الله در جهان استوار
گردد و ظالمان به دین به دست پرتوان شما که دست خدا
بالای آن است از بیخ بن قطع گردد. اما یک سخن با آشنایان و
فامیلان پدر و مادر و همسرم که این حقیر خاک پای شما همه
سروپا تقصیر و گناه؛ امروز امید لطف و مرحمت و بخشش از
خداوند تبارک و تعال و از شما صالحان دارم که مرا ببخشید.
خدایا، پروردگارا: توبه دعای مظلوم لطفی کن ،مرحمتی کن
براین اعمال بد ما، بر این گناهان ما.
بنام خدا پاسدار حرمت خون شهیدان وصیتی با همسرم ، ای نازنینم
،ای همسر باوفایم و ای یگانه غمخوار زندگی ام. اکنون در مقابل
تو بسی شرمنده ام که مرد لایقی برای تو نبودم .ای کاش با من
ازدواج نمی کردی . از روزی که با تو در مورد ازدواج صحبت
کردم از دست من در آزار بودی تا امروز که از توجدا شده ام.
خدایا من لایق این ازدواج نبودم .من ظلم کردم به خدا از اول
زندگی تا حالا به تو ظلم کرده ام ،مرا ببخش . به خدا قسم اگر
مرا نبخشی به روی مادرم زهرا رو سیاهم .من وقتی مهربانی
های تو را در سنگر یاد می آورم عکس تو را در جلوی
چشمهایم گرفته و اشک می ریختم زینب جان مرا ببخش
اگر از تو جدا شده ام شفاعتم کن
به خدا قسم اگر خدا مرا لایق بداند حتماً تو را شفاعت می کنم .
خدایا تو مرا ببخش اما زن نازنین و با وفایم من نصف زندگی خود
را در اختیار تو می گذرام و نصف دیگر به پسرم توحید بدهید
تو وصی من و پدر و مادر و برادران من وصی من هستند
ای همسر باوفای من هرگز محبتهای تو را فراموش نمی کنم.
اما سخنی با پدرومادر عزیزم من یک فرزند نالایق شما بوده ام .
من خیلی شما را ظلم کرده ام ،مرا ببخشید .برادران وخواهران
عزیزم به پدر و مادر احترام بگذارید و حرفشان راگوش بدهید
خدایا سروپا تقصیریم سروپا گناهیم ، خدایا تو ببخش ما را
( ،آمین یا رب العالمین)
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار و از عمر ما
بکاه بر عمر او بیفزای
والسلام فتح اله شاکری
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
خاطرات شهید فرمانده گروه شناسایی لشکر 25 کربلا
فتح الله شاکری جویباری ( شهدای پل سه تیر )
محمد شاکری،برادر شهید:
آخرین دیدار مادر و پسر غروب بعد از اذان مغرب بود
که در منزل نشسته بودیم. من در حال مشق نوشتن بودم
که صدای موتور آن بزرگوار به گوش من رسید. سریع
رو به مادر کردم و گفتم که داداش فتح الله آمد. مادر خوشحال
شد و به من گفت برو درب منزل را باز کن. من سریع بیرون
رفتم و درب منزل را باز کردم آن بزرگوار وارد منزل شد
و موتور را خاموش کرد و گفت که منزل کسی هست. من
جواب دادم کسی نیست ما خودمان هستیم .بالا آمد بعد از
سلام علیک و صرف شام رو کرد به مادر و گفت من
می خواهم به منزل پسر عمو مهدی بروم. پدر گفت صبر
کن ما داریم می آیم و با هم به منزل پسر عمو رفتیم بعد از
یک شب نشینی یک یا دو ساعته برخواسته و روانه
منزل شدیم در بین راه رو کرد به مادر و گفت که شما بروید
من چند دقیقه بعد بر می گردم بعد از ساعتی برگشت مادر
احساس کرد که این بزرگوار سیگار کشیده است آن شب
گذشت. صبح بعد از صبحانه و خدا حافظی از پدر برادران
رو کرد به مادر وگفت: مادر کاری نداری؟ مادر گفت: نه
پسرم بعد رفت پایین موتور را روشن کرد و رو به مادر
کرد و گفت: مادر کاری نداری؟ مادر گفت: نه پسرم و بعد
از سوار شدن موتور دوری درون حیاط زد و گفت: مادر
کاری نداری و مادر جواب داد نه پسرم .بعد یک دور دیگری
در حیاط زد و کنار درب منزل رفت و با پاهایش درب را باز
کرد نگاهی به مادر کرد و رفت آن وقت آن نگاه ، نگاه آخر
مادر و پسر بود. بعد از دو یا سه روز دیگر به مادر خبر
شهادتش را دادند . از زبان خودش خاطراتی از جنگل
آمل نقل می کرد: یک روز در جنگل همراه نیروهای خودی
مستقر بوده ایم که من به بچه های طرح جنگل گفتم شما در
اینجا مستقر باشید و من یک گشت کوچکی در محوطه می زنم
از بچه ها خدا حافظی کردم و جلویم یک دره پر از جنگل انبوه
بود .من درون دره رفتم. موقع برگشتن دیگر مسیر را فراموش
کردم هر چه مسیر را نگاه کردم همه به یک شکل بود .خلاصه
یک مسیر را طی کردم روز شب شد شبها را در بالای درخت
می خوابیدم و روزها راه می رفتم غذای من از گلهای وحشی
جنگلی بود . خلاصه سه شبانه روز راه رفتم تا اینکه در شب
چهارم سر بالای تپه ای که درخت بسیار بزرگی بود رفتم به
هر طرف می نگریستم تا اینکه از دور چراغ های شهری
را دیدم با خود گفتم حتماًشهر آمل است و همان مسیر را طی
کردم فردای آن روز ساعت 11 صبح بود که به شهر رسیدم
دیدم شهر چالوس است. خودم را به منطقه 3 مازندران که
در چالوس بود رساندم. خود را معرفی کردم و مرا با اسلحه
به سپاه آمل آوردند . بچه ها که همه حیران بودند که یا اسیر
منافقین شده ام یا شهید؛ چگونه به خانواده من خبر دهند.
آنها با دیدن من خوشحال شدند من داستان سه شبانه روز
خود را برای آنها تعریف کردم
نقل قول شده از برادر شهید یعنی یدالله شکری . از زبان
خودش خاطراتی در رابطه با سر پل ذهاب بیان فرمودند .
در یکی از تپه های سر پل ذهاب دشمن به طرف بچه های
سپاه پیشروی می کردند و در همین حال بچه های سپاه
که در تپه مستقر بودند عقب نشینی کردند. خودش می گفت
که یک موقع دیدم که دشمن در چند قدمی من قرار دارد و
از بچه های خودی خبری نیست. تنها چیزی که به ذهن من
رسید تپه که فقط ماسه زار بود و تک درختی درآن قرار
داشت فوراً با دست خود چاله ای کندم و تمام بدن خود را زیر
چاله گذاشتم و با دست خود شن و ماسه را بر روی بدنم
ریخته و آن را پوشاندم و فقط سرم بیرون بود کلاه آهنی را
روی سرم گذاشتم و دشمن تا چند قدمی من آمدند و هر لحظه
شهادتین می گفتم تا اینکه بعد از چند دقیقه ای سربازان عراقی
با هم صحبتهایی کردند و بر گشتند که من از چاله بیرون آمدم و
خود را فوراً به مقر خود در قرارگاه سرپل ذهاب رساندم .
همه خیال کردند که من شهید شده ام که آن لحظه شهادت
نصیب من نشد.
چند روزی قبل از به شهادت رسیدن وقتی که مسئولیت
آموزشی نظامی پادگان بیشه کلا را به عهده داشتند در یک
روز در حین آموزش دادن بچه های سپاهی می بینند که
پرندگان هوایی از بالای سرش به پرواز در آمدند او با
اسلحه ایی در دست داشت به سوی پرنده هدف گیری
کرد و یک پرنده هوایی را شکار کردند. غروب همان
روز آن پرنده را به منزل آورد و به مادر سفارش کردند که
این پرنده را آماده کنند. فردا شب ایشان به همراه همرزم شهید
یعنی حسن اسماعیلی آمدند و آن پرنده را نوش جان فرمودند
یک روز که من در مدرسه نمره 4 آوردم اتفاقاًغروب
همان روز این بزرگوار به منزل آمدند و من در حال
بازی بودم من به محض دیدن این برادر بزرگوار خودم
را به منزل رساندم. ایشان به من گفتند: کجا بودی؟ گفتم :
در حال بازی. گفتند: که درس و مشق خود را انجام دادی؟
گفتم: بله. گفت :برو درس و مشقت را بیاور که من آنها را
نگاهی بیاندازم خصوصاً دفتر املاء خود را بیاور. من که
املاء کم شده بودم کمی خجالت می کشیدم، او فهمید که
من املاء کم شده ام به محض دیدن دفتر رو کرد به من و
گفت: محمد جان اگر در درس املاء خود شما سه عدد 20
بگیری من برای شما یک کتاب سرود حاج صادق آهنگران
را می خرم و من هم به ایشان قول دادم که 20 بگیرم. چند
املایی گذشت بالاخره من سه 20 گرفتم وقتی که ایشان آمدند
من نمره خود را به ایشان نشان دادم این برادر بزرگوار خیلی
خوشحال شدند و یک کتاب سرود حاج صادق آهنگران را برای
من خریداری کردند
وقتی که در عملیات فتح المبین شرکت داشتند نامه ای برای
منزل فرستادند که در آن نامه چنین نوشته شده بود
( در رابطه با خودم را عرض می نمایم ) محمد جان اگر
درس خود را خوب بخوانی و حرفهای مادر را خوب گوش
کنی من یک عکس قشنگ برای شما می فرستم .من علاقه
بسیار عجیبی به این برادر شهید داشتم. به او قول دادم که
درسم را بخوانم و حرفهای مادر را گوش کنم. در نامه بعد
که از ایشان از جبهه به دست مان رسیده بود دیدم که یک
عکس شهید بزرگواری یعنی دکتر محمد حسین بهشتی
در داخل پاکت نامه می باشد و در پشت این عکس چنین
نوشته شده است عین
دست نوشته شهید :
بسم الله الرحمن الرحیم
این عکس شهید مظلوم دکتر بهشتی از طرف برادر فتح الله
شاکری از اهواز برسد به دست محمد شاکری .من که با دیدن
عکس خیلی خوشحال شدم و دعا کردم که این برادر بزرگوار
هرچه سریعتر به منزل برگردد
یک روز که من کوچک بودم همراه پدر و مادر به نماز
جمعه آمدم در شلوغی من پدر و مادر خود را گم کردم و دیگر
آنها را نیافتم .خیلی ناراحت بودم و گریه می کردم اتفاقاً
دم تکیه سکو ایستادم که شاید پدر مرا در این نقطه پیدا کند
یک دفعه دیدم که از راه دور این شهید بزرگوار در حال آمدن
به نماز جمعه می باشد. من با دیدن او خیلی خوشحال شدم
و دوان دوانم خود را به این بزرگوار رساندم. او با دیدن
من خوشحال شد لبخندی زد و گفت اینجا چه می کنی من
موضوع را شرح دادم او با لبخندی که بر لب داشت از
من دلجویی کرد و در کنار درب ورودی تکیه چند عکس
از شهید بهشتی و شهید رجایی برای من خریداری کرد و با هم
روانه تکیه شدیم و در آنجا نماز جمعه را به امامت حضرت آیت
الله حسن زاده آملی به جا آوردیم و بعد از نماز پدر و مادر خود
را پیداکردیم و به منزل برگشتیم
از خلقیات ایشان همین بس که خیلی خوش اخلاق وخوش برخود
بودو با اولین برخورد باایشان دوست ایشان می شد وهیچ وقت
خودش را نمی گرفت .با توجه به اینکه ایشان سپاهی بوده اند
وماها بسیجی برای ایشان هیچ فرقی نمی کرد وهمیشه خود
را خادم بچه های بسیجی می دانست . همیشه به برادران
بسیجی ودوستان می فرمود پشتیبان ولایت باشید وباید
ماها همچون فاطمه الزهرا (س) بسوزیم وبسازیم تا ولایت
زنده بماند وسخنان ودستورات ایشان بر روی زمین نماند .
بایدذوب در ولایت فقیه باشیم. اگر این را ادا کردیم تکلیف را
عمل کردیم . ما همیشه چهره ایشان را خندان می دیدیم .
هیچوقت ایشان را غمگین ندیده ایم. احتمال داشت در درون
خود ناراحتی داشته با شد ولی طوری برخوردمی کرد که به
هیچ کس نشان نمی داد. ایشان تعزیه خوانی می کرد
در سال 61 بعد از درگیری ششم بهمن آمل ما به صورت
یک گردان به نام چهل شهید آمل اعزام به جبهه شده ایم
وهیچوقت از هم جدا نمی شدیم. با همه تذکرات فرماندهی
تیپ کربلا در آن زمان تیپ کربلا بود گوش نمی دادیم .بچه ها
می گفتند ما از هم جدا نمی شویم تا اینکه مجبور شدند از
شهید ابوعمار در خواست کردند که با ما صحبت کنند. ایشان
تشریف آورده وفرموده اند با توجه به چهل شهید که در آمل
داده اید ،اگر مثلاًیک گروهان شما از بین برود وبچه هاهمه
شهید شوند بازتاب بدی در آمل خواهد داشت. به همین
خاطر برادران به کمک برادر شهید شاکری وبرادر شهید
نادرچریک ودیگر برادران به صورت یک دسته کامل
در گروهانهای دیگر تقسیم شدند. شوق شبهای جنگ در
عملیات فتح المبین داشتیم که شبهای رویایی است
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)....... صلوات
آثار باقی مانده از شهید فرمانده گروه شناسایی لشکر 25 کربلا
قتح الله شاکری جویباری ( شهدای پل سه تیر )
آثار باقی مانده از شهید
بنام خدا پاسدار حرمت خون شهیدان
وصیتی با زنم ، ای نازنینم ای همسر باوفایم و ای یگانه غمخوار
زندگی ام ،اکنون در مقابل تو بسی شرمنده ام که لایق برای تو
نبودم ای کاش با من ازدواج نمیکردی . از روزی که با تو در مورد
ازدواج صحبت کردم از دست من در آزار بودی تا امروز
که از توجدا شده ام. من ظلم کردم به خدا از اول زندگی تا حالا
بتو ظلم کرده ام . مرا ببخش به خدا قسم اگر مرا نبخشی به
روی مادرم زهرا(س) رو سیاهم. من وقتی مهربانی های
تو را در سنگر به یاد می آوردم ،عکست را در جلوی چشمهایم
گرفته و اشک می ریختم آخر چرا من بیدار نمی شده ام چرا
خدا دل مرا کور کرده بود یک جلاد بودم ای زینب مرا ببخش
اگر از تو جدا شده ام حقیر نالایق شفاعت کنم بخدا قسم اگر
خدا مرا لایق بداند حتماً تو را شفاعت میکنم . خدایا تو مرا
ببخش اما زن نازنین و با وفایم من نصف زندگی خود را در
اختیار تو می گذرام و نصف دیگر به توحید بدهید تو وصی من
و پدر و مادر و برادران من وصی من هستند ای همسر باوفای
من هرگز محبتهای تو را فراموش نمی کنم. اما سخنی با پدرومادر
عزیزم من یک فرزند نالایق شما بوده ام من خیلی شما را ظلم
کرده ام . من خیلی در خیلی نفهمی در حق شما کرده ام مرا
ببخش و بخاطرمان با هم دعوا نکنید . به پدر و مادر احترام
بگذارید و حرفشان گوش بدهید
من دیگر عرضی ندارم جز سلامتی شما را از درگاه خداوند
متعال خواهان و خواستارم
به امید بخشش دوستان و آشنایان والسلام فتح الله شاکری
تاریخ 2/8/61 مطابق هست با 6 محرم ساعت یک بعد از ظهر
از آمل حرکت کردیم شب رسیدیم به رامسر و ماندیم. فردای آن
روز به ما لباس دادند. آن شب را نیز آنجا ماندیم ساعت 9 صبح
فردا از طریق جاده کندوان به سمت تهران حرکت کردیم. ساعت
سه بعد از ظهر به تهران رسیدیم و یک شب هم در پادگان امام
حسن ماندیم. ساعت 3/30 دقیقه بعد از ظهر یک اتوبوس ما را
به راه آهن برد و ساعت 4 بعد از ظهر سوار قطار شدیم .ساعت
7/30 دقیقه به قم رسیدیم و نماز را در آنجا خواندیم و حرکت
کردیم .در سالن غذا خوری قطار جمع شدیم و با مداحی من سینه
زنی کردیم. نماز صبح به اندیمشک رسیدیم، نماز را خواندیم و
به سمت اهواز حرکت کردیم. ساعت 9 صبح به اهوز رسیدیم و
در پایگاه شهید بهشتی ما را تقسیم کردند . من به عنوان فرمانده
گروهان انتخاب شدم.....
در هنگام حرکت به سمت جبهه من معاون فرمانده گردان شدم.
فرمانده گردان نیز یکی از بچه های ترک وتکاور بود. وقتی
به خط اول جبهه رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و مابقی راه را پیاده
ادامه دادیم .در بین راه فرمانده گردان به من گفت: یکی از بچه ها
اسلحه خود را جا گذاشت بروید اسلحه او را بیاورید من و آن
رزمنده از آن گردان جدا شدیم و گردان به راه خود ادامه داد.
اسلحه را پیدا کردیم و ساعت 4 صبح به تیپ کربلا رسیدیم و
استراحت کردیم. ساعت 5 صبح برای خواندن نماز بلند شدیم. بعد
از نماز برای ما چادر زدند. رفتیم برای خود جا انتخاب کردیم
صبح چند تن از بچه های آمل را دیدم . هوا بارانی شد، من و
علی و فلاح به سمت چادر آنها حرکت کردیم تا به چادر آنها برسیم
خیس شدیم .آب باران به داخل چادر می آمد، تمام لباسهای ما
خیس شد. فردای آن روز به گردان بر گشتیم که فرمانده گردان شدم
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)....... صلوات
نامه شهید فرمانده گروه شناسایی لشکر 25 کربلا
قتح الله شاکری جویباری به خانواده ( شهدای پل سه تیر )
نامه شهید فتح الله شاکری به خانواده
سلام بر فاطمه، سلام بر زینب، سلام بر شیر زنانی که چون
کوه استوار در فراق همسران جوان و پسران نوجوان
شان ایستاده اند. سلام گرم و پراز محبت به خدمت عیال
عزیزم. پس از تقدیم سلام، از خداوند توانا صحت و سلامتی
وجود مبارک شما را خواهان و خواستارم و اگر احوالی از
این حقیر خواسته باشی، در سلامتی شما من خوب هستم
قبل از آغاز سخن باید از شما عذر بخواهم که دیر برای
شما نامه ی خصوصی می نویسم. بلی روزها می گذرد،
شب ها می گذرد و عمرها می گذرد. چه بسیار زن هایی
که بی شوهر می شوند و چه بسیار مردهایی که زن خود
را از دست می دهند. هرروز بانگ مرگ درکوچه ها و
خبر کوچ کردن انسان ها شنیده می شود. راستی باید کوچ
کرد، پس دنیا چه فایده دارد. دنیا برای کی ماند؟ برای
حضرت رسول، برای فرزند کعبه علی (ع)، برای اباعبدالله
الحسین السلام ا.. علیه؟ کجایند نسل بشر از آدم تا حضرت
خاتم. مگر می شود ماند؟ هرگز هرگز. زندگی چه فایده دارد.
همسر عزیزم! خدا می فرماید: ما نیافریدیم جن و انس را الا
این که عبادت ما را کنند. دنیا فانی است. ما آمدیم دراین بازار
، توشه بگیریم برای روز قیامت. قیامتی که خدا می فرماید
تا ابد در بهشت هستی، در جوار فاطمه (س)، در جوار
حضرت رسول (ص) و درجوار خدا؛ اما شرط دارد و آن
تابعیت از خدا و رسول خدا و امامان و رهبر است .امروز بر
من واجب شده جبهه رفتن و بر تو باد صبر در فراق. خداوند
به بهشت بشارت می دهد بر کسی که صابر باشد. خوشی های
دنیا در نظر تو پست گردد که هیچ امامی به فکر آن نبود. امام
ما به خاطر اسلام 17 سال تبعید کشید. ما باید پیرو رهبرمان
باشیم. آیا اجری که امام نزد خدا دارد، با من حقیر یکی است؟
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
زندگینامه شهید فرمانده گروه شناسایی لشکر 25 کربلا
قتح الله شاکری جویباری ( شهدای پل سه تیر )
زندگینامه فتح الله شاکری جویباری
بسم رب الشهداء والصدیقین
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا ... علیه فمنهم
من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا
برخی از مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی
که با خدا بستند کاملا وفا کردند بس برخی از آنها بر آن
عهد ایستادگی کردند تا در راه خدا شهید شدند و برخی
به انتظار فیض شهادت مقاومت کردند
سلام و درود بر منجی عالم بشریت مهدی موعود و نایب بر
حق او خمینی کبیر ئ سلام و درود بر تمامی شهیدان و سلام
بر رزمندگان اسلام این حماسه آفرینان جبهه حق علیه باطل
چه خوش باشد که با ایمان بمیرم
به زیر سایه قرآن بمیرم
ولای مرتضی در سینه مدفون
دلی چون زهره رخشان بمیرم
دلم خواهد که پیش حجت حق
سرافراز و خوش و خندان بمیرم
بدین احمد و آئین قرآن
بسان یک نفر انسان بمیرم
دلم خواهد که در پایان عمر
غریق رحمت یزدان بمیرم
دلم خواهد دلم خواهد خدایا
شهید شاهدی عریان بمیرم
دام خواهدخدایا سر چهره گلگون
چون جانبازان خوزستان بمیرم
به حق حرمت قرآن ناسخ
خدایا پاک و با ایمان بمیرم
چون ختم ادیان محمد(ص)
به نزد ملعب دوران بمیرم
زبان قاصر است و قلم ناتوان و عقل نیز حیران که وصف
اصالتهای راستین و مخلص بودن این شهیدان عزیز را بازگ
و کنیم انقلاب ما چراغی است که از طرف خداوند روشن
شده است و هر کس بخواهد خاموش کند رسوا میشود
پاسدار اسلام شهید« فتح ا... شاکری» در سال 1340 در
«کلاگر محله»شهرستان« جویبار» در یک خانواده کشاورز و
مذهبی پا به عرصه وجود نهاد و پس از گذراندن سنین کودکی
دوره ابتدائی تحصیلی خود را در دبستان «کلاگر محله»
و دوره راهنمائی را در مدرسه راهنمائی دکتر « علی شریعتی»
گذراند .در درسهایش موفق بود. او در انجام کارها همیشه
صابر بود و به هر مشکلی که بر می خورد بلند می شد وضو
می ساخت و دو رکعت نماز رفع مشکل می خواند و از خدا
استعانت و یاری می جست و با در نظر گرفتن ابعاد مختلف
اکثر روزها روزه می گرفت . ماهای تعطیلی مدارس را
کارگری میکرد که تا اندوخته ای باشد برای ادامه تحصیل
سال آینده اش .همزمان با پیروزی انقلاب شکوهمند و افتخار
آفرین امت ما در سال 1357 دیپلم رشته طبیعی خود را با معدل
15 گرفت. شهید شاکری به امام عشق زیادی می ورزید و به مفام
و به مقام ولایت فقیه ارج می نهاد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی در سال 57 به دستور امام ،چون علاقه شدیدی به امام و
و انقلاب اسلامی داشت مشتاقانه در سپاه اسم نویسی کرد و پس
از طی مراحلی سرانجام در اوایل سال 58 وارد تشکیلات سپاه
شد و برای حفظ و حراست از انقلاب و دست آوردهای آن مشغول
پاسداری شد . شهید «فتح لله شاکری در مصاف با منافقین کوردل
نقش چشمگیری داشت و جهت ریشه کن کردن آنها در درگیریهای
شمال کشورفعالانه شرکت داشت . با شروع جنگ مزدور آمریکا
یعنی صدام متجاوز علیه ایران اسلامی به ندای هل من ناصر
ینصرنی امام گوش فرا داد و در خرداد ماه سال 1360 داوطلبانه
به جبهه جنوب اعزام شد و پس از مدت سه ماه مبارزه پی گیر
به خانه بازگشت.در سن 20 سالگی با خواهری حزب الهی و
تربیت شده در یک خانواده مذهبی ازدواج کرد که حاصل این
وصلت پسری بنام «توحید» است ایشان در آبان ماه سال 1360
مسئولیت بازداشتگاه 17 شهریور را به عهده گرفت و به ارشاد و
کسانی که گول مزدوران شرق و غرب را خورده بودند و به دام آنها
افتاده بودند، پرداخت و با رفتار اسلامی خود عده ای از آن گمراهان
را از گمراهی نجات داد با اعلام جنگ مسلحانه از طرف منافقین
آمریکائی و فرار آنها به شهرها و جنگلهای شمال ایران شهید
«شاکری» با تنی چند از برادران پاسدار مأموریت سرکوبی آنها
را در منطقه جنگی« قادیکلا بزرگ »به عهده می گیرد و مدت دو
ماه با عوامل کفر جهانی نبرد می نماید، عده ای از آنها را به
درک واصل می کنند. بعد از این جریان از او تقاضا می کنند
که سرپرستی پایگاه مقاومت بهشتی استان «مازندران» را
به عهده بگیرد .از جنگل «قادیکلا »به پایگاه بهشتی می آید
و در اولین فرصت پایگاه مقاومت را سروسامان می بخشد.
سپس مشغول سرکوبی منافقین از خدا بی خبر می شود طوری
که منافقان از دست او در امان نبودند. بارهاو بارها برای
او پیغام می فرستادند که تو را ترور می کنیم و حتی به همسر
او پیغام می فرستادند که جلوی او را بگیرد وگرنه او را ترور
می کنند. با اوجگیری فرار گروهکها به جنگلها او دوباره به
فرماندهی گردان رزمی طرح جنگل درقسمت «برنجستانک »
منصوب می شود و مبارزات پیگیر و دامنه دار خود را علیه
کفر جهانی شوروی دیگر می بخشید . با درگیریهای متعدد
آخرین ته مانده های مزدوران داخلی استکبار جهانی را به
زباله دان تاریخ فرستاده و مسئله حضور پلید منافقین را در
برای همیشه حل می کنند او در ماموریت ها سر از پا
نمی شناخت، فردی بود مجاهد و مبارز، عارف و متعهد و
مؤمن، دردمند و متقی، پرخروش و ایثارگر. روحش همیشه
تلاطم بود، مانند چشمه ای که می خواهد به دریا برسد . نمی
توانست قرار بگیرد. پس از حل مسئله طرح جنگل بار دیگر به مدت
6ماه برای اعزام به جبهه مأمور شد. دو ماه در جبهه اهواز قسمت
اطلاعات و عملیات لشکر 25 کربلا مشغول خدمت بود که قرار
شد از جنوب به غرب حرکت کند که ایشان برای آخرین دیدار خود
به خانواده اش مدت 10 روز مرخصی گرفت پس از اتمام مرخصی
دوباره به جبهه غرب در« مریوان» رهسپار شد . حدود یک ماه در
آنجا بود. سرانجام در عملیات والفجر 4 مرحله دوم در شهر پنجوین
عراق در هنگام شناسائی منطقه دشمن به درجه رفیع شهادت نائل
گشت و روح پرتلاطم او به دیار معشوق شتافت از خصوصیات دیگر
شهید «شاکری» این بود که در کارهای خود قاطع و محکم و استوار
و پایبند به مقررات وضوابط اسلامی بود، سستی و بی ارادگی
برای او معنا و مفهومی نداشت. هر کاری را که اراده می کرد
انجام می داد. ایشان لحظه ای از عمر عزیز خود را بیهوده صرف
نمی کرد، اکثر اوقات یا در حال مطالعه و حفظ قرآن و احادیث و
نوشتن سخنرانی های شخصیتها و یا در حال مبارزه و عبادت بود .او
با داشتن این همه خصوصیات ارزنده سرانجام با رفتن به جبهه
این سرزمین عشق میعادگاه عارفان و عاشقان الله و با نثار جان
خویش مرگ رادر آنجا خجل ساخت و زندگی را در آنجا معنا نمود
و برای رهروان راه خویش معیار اصیل اسلامی را که رسیدن به
خدا در آن نمایان است به جای گذاشت . او رفت و ما ماندیم،
ما نباید در مصیبت او بگریم، به معصیت خود بنگریم که خود
بیش از او به گریه احیتاج داریم ما حماسه های بزرگش را در
دفتر روزگار ثبت خواهیم کرد. انشاء الله که خداوند به همه ما
توفیق عنایت فرماید تا تداوم بخش راهش باشیم.
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)....... صلوات
تصویر شهید فرمانده گروه شناسایی لشکر 25 کربلا
فتح الله شاکری جویباری ( شهدای پل سه تیر )
یرای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
پاسخ کفاشیان به اظهارات امروز وزیر ؛
من خیال اخراج کی روش را ندارم
رییس فدراسیون فوتبال در حاشیه دیدار از تمرین تیم ملی امید
برای بار دیگر درخواست خود را اعلام کرد و گفت: آرزویم
آشتی با وزیر ورزش است تا مشکلات فدراسیون در یک
اتحاد جمعی برطرف شود.
به گزارش گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران، استادیوم اصلی
ورزشگاه آزادی به درخواست خاکپور در اختیار تیم ملی امید قرار
گرفت علی کفاشیان رئیس و اسلامیان نایب رئیس فدراسیون
فوتبال از اواسط تمرین در ورزشگاه آزادی حضور پیدا کردند
با نظر محمد خاکپور برنامه تمرین فردا صبح با حضور
خبرنگاران در زمین شماره یک آکادمی برگزار خواهد شد
بنابراین گزارش در حاشیه این بازدید علی کفاشیان درباره
صحبتهای وزیر ورزش گفت: صحبتهای وزیر ورزش را
کاملا شنیدم و نظر خاصی ندارم و معتقدم که وزیر نظرش را
در این باره گفته است
کفاشیان در ادامه اظهار داشت: در روزهای آینده جلسهای با کمیته
داوران خواهم داشت تا ببینم منظور وزیر از این تخلفات چیست
رئیس فدراسیون فوتبال در مورد وضعیت حضور کی روش
ادامه داد: اگر با او همکاری نشود یا استعفا میدهد یا باید او
را اخراج کنند و من نه استعفایی از مربی تیمملی به دستم
رسیده و نه خیال اخراج او را دارم.
کفاشیان در ادامه به خبرنگاران گفت : ما برای رسیدن به
اهداف مان از هیچ اقدامی دریغ نمی کنیم بعنوان نمونه همین
المپیک ریو . شانس صعود تیم امید به المپیک 2016 بالاست .
جهانبخش و آزمون هم که بازیکنان تیم امید هستند این
تیم را در بازی های مرحله مقدماتی المپیک همراهی می کنند
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
سلولهایی که استخوان شکسته را جوش میدهند
جوش خوردن استخوان یک روند طبیعی بدن است که با یک
پروسهی خاصی اتفاق میافتد
مرتضی رجایی متخصص ارتوپد در گفتگو با خبرنگار
بهداشت و درمان باشگاه خبرنگاران گفت: جوش خوردن استخوان
یک روند طبیعی بدن است که با یک پروسهی خاصی اتفاق میافتد
و نهایت آن جوش خوردن استخوان است
وی افزود: تنها چیزی که در جوش خوردن استخوان ثابت
شده استفاده از رژیم غذایی متنوع است که از نوع ویتامینها
باید در رژیم غذایی مورد استفاده قرار بگیرد
وی افزود: سیگار کشیدن و دخانیات در جوش خوردن
استخوان اثر منفی دارد
وی در ادامه افزود: هنگامی که یک استخوان دچار شکستگی
میشود شکافهای موجود در آن موجب قطع شدن رگهای
خونی موجود در طول استخوان میشوند
وی تصریح کرد: وصل کردن قفسههای شکسته یک
استخوان وظیفه بافتهای پیوندی است که در استخوان
شکسته به مقدار زیادی وجود دارد
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان (عج)...... صلوات
.: Weblog Themes By Pichak :.