يک روز نسيم خوش خبر مي آيد
بس مژده به هر کوي و گذر مي آيد
عطر گل عشق در فضا مي پيچد
مي آيي و انتظار سر مي آيد . . .
مانديم به داغ انتظارت، مددي
ما و غم ودرد بي شمارت، مددي
دلخسته از اين غمي که در ريشه ماست
در آرزوي فجر بهارت، مددي
آقا رداي سبز امامت مبارک
پوشيدن لباس خلافت مبارک
اي اخرين ذخيره ي زهرايي حسين
آغاز روزگار امامتت مبارک
بتي که راز جمالش هنوز سر بسته است
به غارت دل سوداييان کمر بسته است
به يازده خم مي گر چه دست ما نرسيد
بده پياله که يک خم هنوز سر بسته است
الا قيام قيامت به قامت مهدي
حيات عدل محيط زعامت مهدي
گرفته ملک جهان را کرامت مهدي
خجسته باد مقام امامت مهدي
صد شاخه گل محمدي با صلوات
تقديم امام عسگري در عتبات
جز حضرت مهدي نبود نايب او
آغاز امامتش درود و صلوات
از هجر تو بي قرار بودن تا کي؟
بازيچه ي روزگار بودن تا کي؟
ترسم که چراغ عمر گردد خاموش!
دور از تو به انتظار بودن تا کي؟
دير گاهيست که ما تشنه ي ديدار تو ايم
قد رعنا بنما،جمله خريدار تو ايم
گر چه با دست و زبان موجب آزار تو ايم
گل نرگس نظري ،ما همگي خار تو ايم
لب باز نمود بلبل و گل خنديد
ايام عزا رفت کنون آمد عيد
بنهاد به سر تاج ولايت مهدي
تا کور شود هر آنکه نتواند ديد
ديگر شده ام دچار وسواس بيا
بد جور به عصر جمعه حساس بيا
گفتي به عموي خود ارادت داري
اين بار قسم به دست عباس بيا
نگاه كن به قلب من كه سرخ از غرور توست
نگاه كن به چشم من، به راه تا عبور توست
نگاه كن به جان من، در انتظار جمعه اي ست
كه وعده داده اند و گفته اند ظهور توست
دلي دارم که رسواي جهان است
گرفتار بتي ابرو کمان است
نگاهم سوي طاووسي بهشتي است
که نامش مهدي صاحب الزمان(عج)است
اي راحت دل، قرار جانها برگرد
درمان دل شکسته ما، برگرد
مانديم در انتظار ديدار، اي داد
دلها همه تنگِ توست آقا برگرد . . .
تو در آن پرده كه بيش از پيش شيدامان كني
ما در اينجا گم، كه تا شايد تو پيدامان كني
ما در اينجا غايبيم و اين همه راز و نياز
مي رود تا آسمان تا تو هويدامان كني
شد متولد علي نور دل فاطمه ابن رباب است و او نبيره فاطمه
حال که زهرا نشد به عمر مادربزرگ علي اصغر شده نديده ي فاطمه