mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    11   12   13   14   15    >>    >
 

دلم هواي تو کرده، هواي آمدنت

صداي پاي تو آيد، صداي آمدنت

بهار با تو بيايد به خانه ي دل ما

قدم به خانه ما نه، صفاي آمدنت


رفته بودم سر حوض، تا ببينم شايد
عکس تنهايي خود را در آب،
آب در حوض نبود...

رفته بودم سر حوض، تا ببينم شايد
عکس تنهايي خود را در آب،
آب در حوض نبود...

rsep.LoxBlog.Com
rsep.lxb.ir
rsep.MahTarin.Com
rsep.GLXBlog.Com
rsep.LoxBlog.iR
rsep.LoxTarin.Com
سلام دوست عزيزم 5تا آدرسبالا آدرس وبسايت منه هرکدومو بزني مياد ...
ممنون :سپهري[گل]
آري حسين رامنتظرانش کشتند
.مهدي جان تو برگرد.
قول ميدهيم کوفي نباشيم!
سلام

جز در خانه ي تو در نزنم جاي دگر
نروم از سر کوي تو به ماواي دگر
خاک عالم بسرم گر طلبم در همه عمر
از خدا غير لقاء تو تمناي دگر
من که بيمار غم هجر توام مي دانم
جز وصال تو مرا نيست مداواي دگر
پيش ما بي تو بود دوزخ و جنت يکسان
بي وجود تو نيم طالب دنياي دگر
چشم محروم زديدار رخت بينا نيست
چه شود لطف کني ديده ي بيناي دگر
دوستدار تو بود هر فرقي در عالم
همه خوانند تو را ليک باسماء دگر

اللّهمّ عجّل لوليّک الفرج
التماس دعا
يا علي
بختي دارم چو چشم خسرو همه خوابچشمي دارم چو لعل شيرين همه آب
جسمي دارم چو جان مجنون همه دردجاني دارم چو زلف ليلي همه تاب

سنگ اندر بر بسي دويديم چو آببار همه خار و خس کشيديم چو آب
آخر به وطن نيارميديم چو آبرفتيم و ز پس باز نديدم چو آب

از من شب هجر مي‌بپرسيد حبابدرياي غمم کدام آرام و چه خواب
در دل بود آرام و خيالي هر موجدر ديده خيال خواب شد نقش بر آب

پذرفت سه بوس از لب شيرين ما رايک شب به فريب داشت غمگين ما را
گفتم بده آن وعده‌ي دوشين ما رادست بزد و نکرد تمکين ما را

اي دوست اگر صاحب فقري و فنابايد که شعورت نبود جز به خدا
چون علم تو هم داخل غير است و سويبايد که به علم هم نباشي دانا

عيسي لب و آفتاب روئي پسرازنار خط و صليب موئي پسرا
لشکرکشي و اسير جوئي پسراخاقاني اسير شد چه گوئي پسرا

اي تير هنر صهيل و برجيس لقاشعري فش و فرقدفر و ناهيد صفا
پيش رخ تو ماه و سماک و جوزاخوارند چو پيش مهر پروين و سها

مي‌ساخت چو صبح لاله‌گون رنگ هوابا توبه‌ي من داشت نمک جنگ هواهر لکه‌ي ابرم چو عزائم خوانيدر شيشه پري کرد ز نيرنگ هوا




عشق تو بکشت عالم و عامي رازلف تو برانداخت نکونامي راچشم سيه مست تو بيرون آورداز صومعه بايزيد بسطامي را




ي دوست غم تو سربه سر سوخت مراچون شمع به بزم درد افروخت مرامن گريه و سوز دل نمي‌دانستماستاد تغافل تو آموخت مرا


 <    <<    11   12   13   14   15    >>    >