ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <    <<    6   7   8   9   10    >>    >
 
رسول اكرم صلى الله عليه و آله :<\/h5>

اِنَّ القَومَ لَيَكونونَ فَجَرَةً وَ لا يَكونونَ بَرَرَةً فَيَصِلونَ اَرحامَهُم فَتَنمى اَموالُهُم وَ تَطولُ اَعمارُهُم فَكَيفَ اِذا كانوا اَبرارا بَرَرَةً!؟

مردمى كه گناهكارند و نه نيكوكار، با صله رحم، اموالشان زياد و عمرشان طولانى مى شود. حال اگر نيك و نيكوكار باشند، چه خواهد شد!؟



رسول اكرم صلى الله عليه و آله :<\/h5>

اَلصَّدَقَةُ عَلى وَجهِها وَاصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً وَتَزيدُ فِى العُمرِ وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ؛
صدقه بجا و نيكوكارى و نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوشبختى تبديل و عمر را زياد و از مرگ بدجلوگيرى مى كند.


رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

عَلَيكُم بِالصِّدقِ فَاِنَّهُ مَعَ البِرِّ وَ هُما فِى الجَنَّةِ وَ ايّاكُم وَ الكِذبِ فَاِنَّهُ مَعَ الفُجورِ وَ هُما فِىالنّارِ ؛

شما را سفارش مى كنم به راستگويى، كه راستگويى با نيكوكارى همراه است و هر دو در بهشت اند و از دروغگويى بپرهيزيد كه دروغگويى همراه با بدكارى است و هر دو در جهنم اند.


محرّم، زيباترين نگارخانه در قلب هستي است

که زمين و آسمان و ملک و ملکوت

و عرش و فرش را شگفت زده کرده است
دلم درياچه ي غم شد دوباره

قد آيينه ها خم شد دوباره

صداي سنج و دمام اومد از دور

بخون اي دل محرم شد دوباره

دل شد زغم هجر تو يک دريا غم

روزي من امروز غم و فردا غم

يک سال دگر گذشت از غيبت تو

بايد چه کنم جشن بگيرم يا غم؟




بايد امسال عطش ، بر همه معنا بشود

روزها ياد لب حضرت سقا بشود

از سحر تا دم افطار كه شد غالب ضعف

ياد از غربت گمگشته زهرا بشود

مه مبارک در ابر آرميده بيا / اميد آخر دلهاي داغ ديده بيا

به طول غيبت و اشک مدام و سوز دلت / که جان شيعه ز هجران به لب رسيده بيا . . .


مهديا ياران خوبت را مکن از بد جدا / رو سياه و رو سفيدش جان آقا درهم است . . .

براي سلامتي و تعجيل در فرجش صلوات


يا امام العصر ، ما زان توايم / بندة انعام و احسان توايم

برنمي‌داريم سر از خاک درت / تا ابد بر عهد و پيمان توايم . .


وقتى به‏سان خورشيد از گوشه‏اى برآيى / روشن شود جهانى وقتى که تو بيايى

ماندم در انتظارت اى کوکب هدايت / بنما جمال خود را اى آيت خدايى . . .

.


خدا کند که مرا با خدا کني آقا / زقيد و بند معاصي جدا کني آقا

دعاي ما به در بسته مي خورد اي کاش / خودت براي ظهورت دعا کني آقا . . .

.


کى رفته‏اى ز دل، که تمنا کنم تو را؟!

کى بوده‏اى نهفته، که پيدا کنم تو را؟!

غيبت نکرده‏اى، که شوم طالب حضور

پنهان نگشته‏اى، که هويدا کنم تو را


بهار بي گل نرگس شبيه پاييز است / و بـي تــو کلِ زمانهايمان غم‌ انگيز است

بيا کـه منجمدانه قيام ممکن نيست / بيا که سهم زمين از بهار ناچيز است . . .


بيا باغ و گل بي قرار تو اند / شب و پـنجره وامدار تواند

در اين بغض و ترديد و ناهمدلي / دل و ديـده در انتظار تو اند . . .


 <    <<    6   7   8   9   10    >>    >