فقط گفتي به ما پرواز ، پرواز! / در زندان غيبت کي شود باز ؟
بدون تو چگونه پرگشاييم؟ / براي هر عمل هستي سر آغاز . . .
يا مهدي ادرکني
.
غروب جمعه رسيده است و باز تنهايي / غروب اين همه غربت چرا نمي آيي؟!
زمين به دور سرم چرخ مي زند پس کي / تمام مي شود اين روزهاي يلدايي . . . ؟
ديدار يار غايب داني چه لطف دارد؟
ابري که در بيابان برتشنه اي ببارد . . .
تعجيل در فرج آقا صلوات
دستم به دامانت در اين آغاز فصل سرد / آخر سکوت تو غزل را مي کشد برگرد
آوار غم بر شانه هاي شهر را بنگر / شعري بخوان آرامشي پيدا کند اين درد . . .
ميان دل ز عشقش لاله باقيست
بحمدالله که قلبم مست ساقيست
بساط گريه را آماده سازيد
که يک شب تا محرم وقت باقيست
قربان و غدير رفت ولي يار نيامد
آن شمع دل افروز شب تار نيامد
چند روز دگر مانده که با ناله بگوييم
اي اهل حرم مير و علمدار نيامد
عيد علي آمد و رفت ولي يار نيامد
يادتان باشد لباس مشکيم را تا کنيد
گوشه اي از قبر من اين جامه را هم جا کنيد
کاش من در شام تاسوعا بميرم تا شما
خرجيم را نظر خرج ظهر عاشورا کنيد
السلام علي الحسين(ع)
يا صاحب الزمان
اشکي براي گريه بر اين ديده ها دهيد
دستي براي سينه زدن بر گدا دهيد
زنجير و شال و بيرق و پيراهن سياه
چشم انتظار مانده که اذن عزا دهيد
باني روضه هاي محرم شديد باز
باني خير گشته به ما کربلا دهيد
اي منتقم فداي دل خسته ات شوم
بهر ظهور سوز دعايي به ما دهيد
سر گشته مانده ايم در اين کوچه هاي بي کسي
با مهر خويش وجود ما را جلا دهيد
نام من سرباز کوي عترت است
دوره آموزشي ام هيئت است
پادگانم شد چادري وصله دار
سر درش عکس علي با ذوالفقار
ارتش حيدر،محل خدمتم
بهر جانبازي پي هر فرصتم
نقش سردوشي من يا فاطمه است
قمقمه ام پر ز آب علقمه است
اسم رمز حمله ام ياس علي
افسر مافوقم عباس علي
اي چشم تو بيمار،گرفتار،گرفتار
برخيز چه پيش آمده اين بار علمدار
گيريم که دست و علم و مشک بيفتاد
برخيز فداي سرت انگار نه انگار
شد بسته در هر دو جهان، از بس كه
خشكيد زمين و آسمان، از بس كه
بد نيست اگر كمي خجالت بكشيم
خون شد دل صاحبالزّمان، از بس كه...؟!
در محرم قلب سوزان مي خرند
در محرم چشم گريان مي خرند
در محرم هر که شد محرم به دوست
عطر و بوي کربلا در قلب اوست
در محرم دل هوايي ميشود
با نگاهي کربلايي ميشود
در محرم شيعيان زاري کنند
همره مهدي عزاداري کنند
ما مصيبت زده کرب و بلاييم حسين
بال و پر سوخته آل عباييم حسين
تا شويم عارف و آماده ايام ظهور
بر سر و سينه زنان غرق دعاييم حسين
اي عشق! بيا كه سينههامان شد چاك
«اين النّبأ العظيم؟»، گشتيم هلاك
چشمي كه تو را نديده باشد كور است
خون شد دل ما، «متي ترانا و نراك»