حضرت زينب(س)-اربعين
اگر چه با اسارت، کوچ از اين دشت بلا کردم
نه تنها شهر کوفه شام را هم کربلا کردم
صفايم کربلا و مروه شام، اسم تو لبّيکم
شروع سعي از گودال تا طشت طلا کردم
چهل منزل زيارت کرده ام ماه جمالت را
چهل منزل در نماز شب تو را هر شب دعا کردم
به اجراي وصيّت هاي تو تنها کمر بستم
جفا بعد از جفا ديدم به عهد خود وفا کردم
جدا شد بند بندم در کنار قتلگاه از هم
دمي که دخترت را از روي نعشت جدا کردم
دلم در قتلگه بودو دم دروازه ي کوفه
جمالت را زيارت بر فراز نيزه ها کردم
تو از بالاي ني با چشم خود با من سخن گفتي
من از محمل تو را با فرق خونينم صدا کردم
تو با آواي قرآن معجز ختم رسل کردي
من از يک خطبه اعجاز عليِ مرتضي کردم
امام من تو بودي تا سر بشکسته ات ديدم
به محمل سر شکستم بر امامم اقتدا کردم
نمي دانم چگونه بي تو رفتم بي تو برگشتم
نمي پرسي چه ها ديدم چه گفتم چه ها کردم؟
نماز شب نشسته خواندم امّا روز، استادم
به شمشير بيانم نهضتي ديگر به پا کردم
به دست بسته در بزم يزيد بي حيا رفتم
ولي از دست زين العابدين زنجير وا کردم
غريبيِّ عليّ و فاطمه بر من مجسّم شد
شبي که دخترت را دفن در ويران سرا کردم
کنار طشت زر ديدم که زهرا بر تو مي گريد
گريبان چاک دادم با صاحب عزا کردم
اگر چه قامتم خم شد قيامت کرد هر گامم
به جان مادرم حقّ قيامت را ادا کردم
مرا در مجلس نامحرمان ديدي ز طشت زر
نگاهم کردي و از گريه ي چشمت حيا کردم
سفير کوچکت در شام ماند و از براي او
سفارت خانه اي با وسعت عالم بنا کردم
مجمع زينبيون اهل بيت خوزستان
بيت آيت الله موسوي
zeynabiyooneahlebeyt.blogfa.com