روي دستش، پسرش رفت، ولي قولش نه!
نيزه ها تا جگرش رفت، ولي قولش نه!
اين چه خورشيدِ غريبي ست که با حالِ نزار،
پاي نعشِ قمرش رفت، ولي قولش نه!
باغباني ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،
به خزاني ثمرش رفت ، ولي قولش نه!
شير مردي که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولي قولش نه!
جان من برخيِ " آن مرد " که در شط فرات،
تير در چشمِ ترش رفت، ولي قولش نه!
هر طرف مي نگري نامِ حسين است و حسين،
اي دمش گرم!! سرش رفت، ولي قولش نه!
وبلاگ گروه مارش ابوالفضل العباس محله کرناسيان به روز ميباشد
يا علي